موانع تاریخی فراروی دموکراسی در افغانستان

نقش فرهنگ سیاسی افغانستان
محمد فقیری

سید محمد فقیری

 بی‌ثباتی سیاسی یکی از ویژ‌گی‌های قابل تعمیم به اغلب دولت‌های افغانستان از زمان امان‌الله خان تا سقوط حکومت طالبان می‌باشد. میان‌گین عمر حکومت‌های افغانستان از امان‌الله خان تا حکومت طالبان به رهبری ملا عمر (به استثنای سلطنت محمدظاهر شاه) کم‌تر از پانزده سال بوده است. یکی از مهم‌ترین عواملی که نهاد دولت در افغانستان نتوانست به‌گونه‌ی مطلوب نهادینه شود، ریشه در بی‌ثباتی‌سیاسی در کشور دارد. «افغان‌ها علیرغم پیروزی در میدان جنگ، در اسارت سرنوشتی که تاریخ و جغرافیا نصیب آن‌ها کرده است، قادر نبوده‌اند که پیروزی‌های‌شان‌ را به آخر برسانند» (طنین، 1384: 8). رقابت‌ قدرت‌های بزرگ به‌خاطر تسلط در افغانستان را باید یکی از مهم‌ترین متغیرهای بی‌ثباتی در این کشور دانست.

مانع تاریخی دیگر فراروی دموکراسی در افغانستان، وارد کردن نظام‌های سیاسی گوناگون به کشور است که در اغلب موارد این نظام‌ها تناقض‌های ساختاری با یک‌دیگر داشته‌اند.

ملوک‌الطوایفی و گروه‌های مزاحم را باید به‌عنوان موانع دیگر تاریخی فرایند تجدد و دموکراسی در افغانستان دانست. اغلب دولت‌های افغانستان در صد سال گذشته از سوی گروه‌های شورشی متضرر شدند. امان‌الله خان با اعلام استقلال افغانستان و در پیش گرفتن برنامه‌ی‌ اصلاحات از جمله حاکمانی بود که حکومت‌اش از سوی گروه‌های محافظه‌کار که ریشه در مناسبات سنتی- روستایی داشتند، واژگون شد. «شورش نیروهای مرتجع سنت‌گرا در سال 1929 و جنگ خونین داخلی که اتفاق افتاد، به تجددطلبان ناسیونالیست ثابت کرد که تا چه حد اصلاحات و نوگرایی، بدون حمایت فعال حاکم و قدرت دولتی افغان پرمخاطره است» (گریگوریان، 1388: 486). حکومت امان‌الله خان در برابر منافع فیودالی، منافع قبیله‌ای و سایر گروه‌های محافظه‌کار که در طول تاریخ نقش اساسی در مناسبات اجتماعی داشتند، نتوانست دوام بیاورد و جایش را به حکومت دیگری داد.

 یکی از مهم‌ترین موانع تاریخی در برابر تحقق دموکراسی در افغانستان ناکامی‌های متواتر در عرصه‌ی دولت‌سازی بوده است. حکومت‌های شکننده قادر نیستند که متولی گسترش ارزش‌های دموکراسی شوند. دولت‌هایی که در یک قرن اخیر در افغانستان روی کار آمده‌اند، اغلب‌شان دغدغه‌ی بقای خویش را داشتند و برای همین نیز برای آن‌ها در قدم نخست تداوم عمر سیاسی‌شان در اولویت قرار داشته است تا تحقق ارزش‌های دموکراسی. رقابت قدرت‌های بزرگ پیش و پس از جنگ جهانی دوم سبب شد که شدت این بی‌ثباتی را در کشور افزایش دهد. افغانستان در نتیجه‌ی رقابت‌های بریتانیا و روسیه‌ی تزاری قادر نشد به‌گونه‌ی مستمر نهاد دولت را در کشور نهادینه سازد.

پس از فروپاشی حکومت امان‌الله خان، حبیب‌الله کلکانی به‌قدرت رسید. او هیچ برنامه‌ای برای حکومت‌داری نداشت و هرچند دوره‌ی حکم‌روایی او در افغانستان بسیار کوتاه بود، اما شیوه‌ی حکومت‌داری موصوف مسبب به‌قدرت رسیدن نادر خان شد و نیز تاثیر عمیقی بر تعویق گذار به‌سوی دموکراسی در کشور پنداشته می‌شود. امیر حبیب‌الله کلکانی مالیات و محصولات و تمام عواید دولت را بخشید و مانع تحصیل دختران شد.

حاکمیت حبیب‌الله کلکانی و آن‌چه که پس از آن اتفاق افتاد، منجر به بی‌اعتمادی اجتماعی عمیقی میان مردم افغانستان شد و از جانب دیگر نهاد دولت را در برابر شورش‌های محلی آسیب‌پذیرتر ساخت.

 نبود بستر دموکراسی در تاریخ افغانستان

یکی دیگر از موانع تاریخی فراروی دموکراسی در افغانستان فقدان بستر نظری در کشور بوده است. بازیگران تاریخ معاصر افغانستان هم‌واره شاه‌زاده‌ها و نزاع آن‌ها برای رسیدن به‌قدرت بوده است و نیز رقابت‌های قبیلوی برای رسیدن به‌قدرت سبب شد دموکراسی در کشور در فقر پشتوانه‌ی نظری قرار بگیرد.

بنابراین، نبود تعامل میان دولت و مردم سبب شد پشتوانه‌های نظری دموکراسی در کشور شکل نگیرد. مردم در اغلب دوره‌های تاریخ معاصر، انرژی‌شان را در جهت واژگونی دولت‌ها به‌مصرف رساندند و به‌همین ترتیب دولت‌ها انرژی و منابع را در راه سرکوب و یا دفاع از بقای‌شان هزینه کردند و آن‌چه جان نگرفت، همانا بنیادهای نظری بومی برای دموکراسی در افغانستان بود.

 فقر اقتصادی

یکی دیگر از موانع تاریخی فراروی دموکراسی در افغانستان را باید فقر اقتصادی دانست. فقر اقتصادی سبب شد دولت‌های افغانستان وابسته به کمک‌های خارجی شوند و مردم تحت فشار فقر معیشتی فرصت لازم را پیدا نکنند که به مسایلی که برای آن‌ها اولویت پنداشته نمی‌شد، بی‌اندیشند. در تیوری‌هایی که از سوی اندیش‌مندان معاصر ارایه می‌شود، آن‌چه که یک دموکراسی را در یک جامعه نهادینه می‌سازد، موجودیت طبقه‌ی متوسطی است که در اکثریت قرار داشته باشند.

در تاریخ معاصر افغانستان خشک‌سالی‌های متواتر و قحطی رویدادهای آشنایی می‌باشند و از جانب دیگر نبود ساختار اقتصادی مشخص و تعریف‌شده و بی‌ثباتی سیاسی در تداوم فقر به‌عنوان یک چالش نقش اساسی داشته است.

در افغانستان هیچ‌گاهی طبقه‌ی متوسط گسترده به‌میان نیامد و هم‌چنان برخی از دولت‌های افغانستان در تاریخ معاصر این کشور به همکاری کشورهای منطقه در جهت توسعه‌ی اقتصادی افغانستان به دلیل سابقه‌ی ناخوشایند چنین همکاری‌هایی می‌ترسیدند.

امیر عبدالرحمان خان و امیر حبیب‌الله خان پیشنهادهای مکرر دولت هند بریتانوی مبنی بر تاسیس راه آهن میان افغانستان و هند را نپذیرفتند. وقتی این درخواست از امیر حبیب‌الله دوباره صورت گرفت، «سنت‌گرایان افغان نیز مشکوک بودند و به نظریه‌ی عبدالرحمان چنگ می‌زدند که تا زمانی افغانستان صاحب تسلیحات کامل و ارتش خودکفا نباشد، بهترین عامل تضمین استقلال افغانستان در انزوا و اقتصاد توسعه‌نیافته (فقر اقتصادی) نهفته است» (گریگوریان، 1388: 255-256).

از امان‌الله خان گرفته تا محمدظاهر شاه و سپس حکومت‌های کمونیستی در افغانستان این دولت‌ها بودند که خودشان را متولی اصلاحات و دموکراسی‌سازی در کشور تعریف می‌کردند. هیچ جنبش اجتماعی گسترده‌ و خودجوشی شکل نگرفت تا دموکراسی و اصلاحات را از دولت‌ها مطالبه کند.

در همه‌ی دموکراسی‌های موفق دنیا، حاکمان تسهیل‌کننده‌ی تحقق دموکراسی بوده‌اند و مردم طالب آن. «درسی که سقوط روم به ما می‌دهد این است که برای دوام و بقای حاکمیت قانون، نیت خوب حاکمان کافی نیست، زیرا هر دو عوض می‌شوند (هم نیات و هم حاکمان). جامعه نیازمند نهادهایی است که قوت و قدرت‌شان مستقل از دولت باشد» (ذکریا، 1384: 17).

فرید ذکریا به این باور است که برای تحقق دموکراسی نباید به نیات نیک پادشاهان امید بست، زیرا هم نیت‌شان می‌تواند عوض شود و خودشان نیز برای همیشه در قدرت نخواهند بود. بنابراین، یکی از موانع تاریخی دموکراسی در افغانستان این بوده است که برخی از حاکمان در فقدان یک پشتوانه‌ی اجتماعی نیرومند در صدد آوردن دموکراسی به افغانستان شدند و نتیجه‌ی آن واکنش‌های شدید جامعه‌ی سنتی و فروپاشی نهاد دولت در کشور بود.

 تاثیر فرهنگ سیاسی

فرهنگ سیاسی افغانستان تاثیرات مستقیمی بر نوعیت ساختارهای سیاسی در یک قرن گذشته داشته است. هرچند فرهنگ سیاسی این کشور دچار تغییراتی در این مدتشده است، اما تا اکنون نتوانسته است تا در حوزه‌ی نهادسازی موفق باشد. بی‌ثباتی سیاسی و شکل نگرفتن یک دولت که برای همه‌ی مردم افغانستان قابل قبول باشد، نشان می‌دهد که فرهنگ سیاسی این کشور نباید به‌عنوان یک کلیت واحد در میان همه‌ی اقوام تلقی شود. برداشت‌ها و تعبیرهای اقوام از چگونگی ساختار نظام خود معرف این موضوع است که ذایقه‌ی سیاسی اقوام این کشور با یک‌دیگر تفاوت‌های اساسی دارد. روی‌هم‌رفته فرهنگ سیاسی افغانستان را باید یک فرهنگ سیاسی محدود دانست که شهروندان آن در جزایر قومی زیست می‌کنند و تا کنون فاقد یک هویت ملی فراگیر می‌باشند. مطالبات سیاسی مردم نیز از درون گفتمان قومی سر بلند می‌کند و کلیت ساختار قومی نیز به‌گونه‌ای به‌رسمیت شناخته شده است.

از قرن هژدهم تا میانه‌ی قرن بیستم، منازعات و جنگ در افغانستان میان قبایل در جریان بود، اما با اشغال افغانستان، گروه‌های قومی دیگری نیز وارد رقابت با یک‌‌دیگر بر سر قدرت سیاسی شدند.  نفس جنگ میان گروه‌های قومی و جنگ‌های قبیلوی نشان می‌دهد که امنیت و سیاست زمانی برای مردم اهمیت می‌یافت که هویت قومی و قبیلوی آن‌ها به‌خطر روبرو می‌شد. در افغانستان فرهنگ سیاسی واحدی وجود ندارد و هر منطقه‌ی جغرافیایی برمبنای ترکیب قومی خویش یک فرهنگ سیاسی خاصی را در بستر زمان آفریده است.

فرهنگ هر کشوری می‌تواند تا فرایند تحقق دموکراسی را تحقق بخشد و یا هم مانع آن شود. فرید ذکریا؛ اندیش‌مند هندی- امریکایی در کتاب «آینده‌ی آزادی» درباره‌ی اهمیت فرهنگ می‌نویسد: «فرهنگ مهم است. فرهنگ می‌تواند یک محرک یا یک مانع باشد که به تحول شتاب می‌بخشد یا آن را کند می‌کند. فرهنگ می‌تواند در نهادها یا ارزش‌ها جای‌گیر شود. نهادها و ارزش‌هایی که اغلب موانع واقعی موفقیت هستند. فرهنگ هندی ممکن است به بخت رشد اقتصادی در هند لطمه بزند یا نزند، اما بوروکراسی هندی حتماً به رشد اقتصادی لطمه وارد می‌آورد. مزیت واقعی غرب این است که تاریخ آن به ایجاد نهادها و ارزش‌هایی منجر شده است که گرچه اصلاً ارتباطی با ژن غربی ندارند، اما اگر بخواهیم عین این نهادها و ارزش‌ها را از صفر در جوامع دیگر ایجاد کنیم، کاری سخت خواهد بود. هرچند کاملاً شدنی است» (ذکریا، 1384: 30). بنابراین، می‌توان گفت که فرهنگ سیاسی افغانستان در قسمت نهادسازی موفقیت آن‌چنانی نداشته است. تاکنون نهاد دولت در افغانستان به‌ثبات نرسیده است و برای همین است که طبق شاخص‌های جهانی، دولت افغانستان جزو شکننده‌ترین دولت‌ها در جهان دانسته می‌شود.

 منابع مطالعاتی:

طنين، ظاهر (1384). افغانستان در قرن بيستم. تهران: انتشارات عرفان.

2: ذکریا، فرید (1384). آینده‌ی آزادی: اولویت لیبرالیسم بر دموکراسی. ترجمه‌ی امیرحسین نوروزی. تهران: انتشارات طرح نو.

3: گریگوریان، وارتان (1388). ظهور افغانستان نوین. ترجمه‌ی علی عالمی کرمانی. تهران: انتشارات عرفان.

Zeen is a next generation WordPress theme. It’s powerful, beautifully designed and comes with everything you need to engage your visitors and increase conversions.

Top Reviews