ایثار؛ پرسش‌گری در برابر جزم‌اندیشی

رها احمدی
رها احمدی، کارشناس روان‌شناسی

 

رها احمدی؛ کارشناسی ارشد روان‌شناسی بالینی

یکی از نخستین آدم‌هایی که نقد زبان را به آن نسبت می‌دهند، سقراط است. حدود 500 سال پیش از میلاد مسیح در یونان باستان، سقراط در خیابان راه می‌رفت و فلسفه را در میان مردم می‌برد، مثلا هنگامی‌که کسی می‌گفت چه باران زیبایی، سقراط می‌گفت منظور از زیبایی چیست؟ زیباشناسی از منظر کانت مورد نظر است یا از منظر افلاطون، زیباشناسی دوره کلاسیک یا زیباشناسی دوره پست‌مدرن، منظور چه نوع زیبایی است. این تلنگر، به زبان فیلسوفانه و زبان اکادمیک دقت دارد. اما زبان بسیاری از مواقع دقت را فدای سرعت می‌کند و سبب می‌شود که زبان دچار تحریف، تعمیم و حذف شود. این سه ویژگی زبانی می‌تواند کمک‌ کننده هم باشد، که اگر غیر از این بود مثل ژن‌هایی که منقرض شدند، منقرض می‌شد، اما چیزی که مهم است این است که برای چه کسی کمک‌کنننده است. در این‌جا ضرورت پیدا می‌کند که فردی خارج از گوینده و شنونده بایستد و ارزیابی کند که برای چه کسی کمک‌کننده است. گاهی برای یک فروشنده کالا کمک‌کننده است، گاهی برای یک بیمار، گاهی کمک می‌کند به فردی که می‌خواهد از موقعیت پاسخ‌گویی فرار کند.

چندی پیش در یک گفتگوی تلویزیونی (تلویزیون ملی)، رییس جمهور محمد اشرف غنی، از سوی فریحه ایثار مورد پرسش قرار گرفت. پرسش‌هایی که این خانم مطرح کرد این بود که “خواسته اول مردم افغانستان از شما صلح و امنیت بود، که متاسفانه هر روز شاهد کشتن و قتل جوانان و کودکان معصوم خود هستیم، خواست دوم فراهم‌آوردن نان بخور-نمیر بود، خواست سوم کار و اشتغال‌زایی بود و شما در هر سه مورد ناکام ماندید. در این‌جا مقصر کیست؟ شما هستید؟ مشاورین هستند که درست مشورت نمی‌دهند؟ یا کابینه است که درست و با صداقت کار نمی‌کند؟”.

برای پاسخ‌گویی به این پرسش‌ها اگر روبه‌روی ما یک فرد متخصص باشد که به شیوه‌های اکادمیک و علمی آشنایی داشته باشد، کافی است که گزارشی از فعالیت‌ها، دست‌آوردها، روند رشد اقتصادی، ارایه آمار بیکاری، معرفی آمار تعداد انتحاری‌ها، ارایه درصد فساد و ارایه آمار مرگ‌ومیر در سال بر اثر جنگ را در دوره قبل از ریاست جمهوری خود و بعد از ریاست جمهوری خود مورد مقایسه قرار بدهد و از این طریق روند بهبود شرایط یا عدم بهبود را مشخص کند. اما در این‌جا قضیه به شکل دیگری پیش رفت و رییس‌جمهور به‌جای استفاده از روش‌های تخصصی به پرسش‌ها پاسخ بی‌ربط داد و از موضوع، خارج شد.

هنگامی‌که به گفته‌های رییس‌جمهور گوش می‌دهیم، متوجه می‌شویم که از تکنیک سفسطه شاه‌ماهی سرخ (Red Herring fallacy) استفاده کرده‌ است. این سفسطه بوی خیلی تندی دارد. و وقتی وجود داشته باشد شما بوی چیزی دیگری را احساس نمی‌کنید. در این سفسطه چیزی مطرح می‌شود که ذهن ما را آن‌قدر پر می‌کند که ما متوجه غلط بودن استدلال نمی‌شویم. مثلأ رییس‌جمهور ناگهان گفت که “به خودتان ببینید؟ هم‎نسل‌های شما هم فساد دارند. چند نفر شما در پوهنتون درس اساسی می‌خوانید؟ چند نفر شما هنگام پذیرش در کانکور درخواست فرصت دوم و سوم را دارید؟ چند نفر شما رشته تحصیلی‌ای را می‌خوانید، که به درد افغانستان بخورد؟” با شنیدن صحبت‌های رییس جمهور متوجه می‌شویم که رییس جمهور در ابتدا با استفاده از تکنیک شاه‌ماهی سرخ بحث را تغییر می‌دهد و بعد با استفاده از تکنیک‌های دیگر سفسطه، تلاش می‌کند تا نسل جوان را مقصر نشان بدهد.

علاوه بر fallacy شاه‌ماهی سرخ که کلیت بحث را تغییر داد، در ادامه تلاش می‌کنم تعدادیfallacy  دیگر را نیز مورد بررسی قرار بدهم.

False dilemma fallacy یا دوراهی کاذب

دوراهی کاذب می‌رساند که تو باید یا جزو این‌ها باشی یا جزو آن‌ها؛ ما و شما، خوب و بد. مثلأ رییس جمهور می‌گوید من از نسلی هستم که سر افغانستان باور دارد، یعنی شما از نسل من نیستید. در این‌جا لازم است که از متا-مدل استفاده کنیم. متامدل یعنی فراتر رفتن از کلمات و بررسی معنا و مفهوم آن‌ها. یعنی ما بپرسیم که به چه چیزی “نسل” می‌گوییم؟ آیا همه افراد هم‌سن‌وسال هم‌نسل هستند؟ آیا همه افرادی که در یک موقعیت جنگی زندگی می‌کنند، هم‌نسل هستند؟ وقتی بحث نسل را مطرح می‌کنیم، آیا منظور ما از نسل ژنتیک است؟ سن‌وسال است؟ موقعیت فرهنگی و اجتماعی مشترک است؟ پس علاوه براین‌که در این‌جا یک تحریف زبانی وجود دارد و گوینده و شنونده بر سر معنای نسل توافق ندارند. گوینده با مطرح کردن نسل خود و مقایسه آن با نسل جوان گفتمان ما و شما ایجاد می‌کند، و از این طریق دست به مقایسه می‌زند که بماند که یک مقایسه مع‌الفارغ است، زیرا بستر رشد جوانان در افغاستان با بستری که رییس جمهور در آن رشد یافته است، متفاوت و قابل مقایسه با یک‌دیگر نیست.

Adhominem fallacy یا حمله به اشخاص

“چند نفر شما درس اساسی می‌خوانید در دانشگاه‌تان؟ چند نفر شما چانس دوم می‌گیرید؟ چند نفر شما اجازه چانس سوم و چهارم را می‌خواهید؟ چند نفر شما رشته‌ای را می‌خوانید که به درد کشورتان می‌خورد؟ طرف نسل خود ببینید؟” در این‌جا فرد تلاش می‌کند شخصیت مخاطب را زیر پرسش ببرد به‌جای این‌که استدلال کند، که مثلأ ممکن است یکی از دلایل سخت بودن آزمون کانکور برای جوانان نبودن امنیت و آسودگی خاطر باشد که بتوانند تحصیل کنند بدون این‌که غم نان و غم جان داشته باشند! اگر بخواهیم باز از روش متامدل این صحبت‌ها را هم مورد نقد قرار بدهیم، می‌توانیم به این موارد بپردازیم که منظور از “درس اساسی” چیست؟ اساسأ چه درس‌هایی اساسی نامیده می‌شوند؟ مفید بودن یک رشته چگونه مشخص می‌شود؟ چه کسی تعیین می‌کند چه رشته‌هایی مفید و چه رشته‌هایی غیرمفید هستند؟ این‌که به درد بخور باشد؛ در مقایسه با چه چیزی؟

Equivocation fallacy یا سفسطه ابهام

بعضی از واژه‌ها هستند که این واژه‌ها در جاهای مختلف کاربردهای مختلفی دارند. ما از ابهام این واژه‌ها سوء‌استفاده کنیم. مثل استفاده رییس جمهور از واژه‌های “کمر” و “شانه”. “امید است که یک‌روز کار من را خودت و نسل‌ات انجام بدهید. باز ببینید که آن‌قدر کمر دارید؟ آن‌قدر شانه دارید؟ که ای [این] بارها ره تحمل کنید و آه نکشید؟”

منظور از کمر وشانه چیست؟ آیا این کمر و شانه ما هستند که مسوولیت‌های تخصصی ما را پیش می‌برند؟ تا کنون در تحقیق و مطالعه‌ای مشخص نشده است که کمر و شانه می‌تواند در تعیین راه‌بردهای مسایل برای حل مشکلات موثر باشد. برای پیش بردن مسوولیت‌های اساسی، ویژگی‌های دیگری مثل تفکر، استدلال، حل مساله، خلاقیت، رهبری و… مهم‌تر شمرده می‌شوند.

تفکر پیترنالیستی یا قیم‌مآبانه

در این تفکر فرد و گروهی به جای دیگران تصمیم می‍گیرند و درست‌ و نادرست را تشخیص می‌دهند، در جایی که یک فرد یا رهبر پترنالیستیک وجود داشته باشد، وسعت انتخاب افراد کم می‌شود و یا اصلأ انتخابی برای آن‌ها وجود ندارد. در این فضا، فضای گفت‌وگو شکل نمی‌گرد. در این‌جا، به‌جای دیالوگ، بیش‌تر مونولوگ داریم؛ مونولوگی که از طرف فرد قیم انجام می‌شود. در چنین فضایی انتقال اطلاعات صورت نمی‌گیرد؛ یعنی فرد قیم برای گفت وگو نمی‌آید، او می‌آید که یک نزاع تشکیل دهد و اثبات کند که حق با من است، چیزی که من می‌گویم درست است، دیدید که من درست می‌گفتم، دیدید که پیش‌بینی‌های شما غلط از آب درآمد، دیدید که شما صلاحیت تشخیص را ندارید…، در این‌جا اتفاقی که می‌افتد چون فرد قیم نگاه بالا به پایین نسبت به افراد و جامعه خود دارد، در کارها مشورت نمی‌کند و سرنوشت یک جمع را خودش به تنهایی مشخص می‌کند.

مناظره یعنی با هم نظر کردن و فکر کردن در حقیقیت و ماهیت چیزی است، چیزی که ما در مناظره ایجاد شده دیدیم، تنها مونولوگ‌هایی بود از طرف رییس جمهور که در این مونولوگ‌ها دنبال کشف حقیقت، استدلال و انتقال اطلاعات نبود و به‌دنبال متهم‌ساختن و مقصردانستن دیگران بود.

برتراند راسل؛ فیلسوف، ریاضی‌فهم و جامعه‌شناس انگلیسی می‌گوید: “اگر می‌خواهید بدانید که جزم‌اندیش هستید یا خیر، ببینید می‌توانید دقایقی نقش طرف مقابل خود را بازی کنید و از نظر او دفاع کنید. حق مطلق و باطل مطلق وجود ندارد. یعنی حداقل باید بتوانیم در یک مورد حق را به مخالف خود بدهیم. اگر نتوانیم این یک مورد را پیدا کنیم، یعنی جزم‌اندیش و متعصب هستیم.”

در کتاب کوری خود خواسته از مارگارت هفرنان بیان می‌شود که هر تعصبی تردید سرکوب شده است، یعنی هنگامیکه دیگران تردیدی را در خود می‌بینند محکم‌تر به‌خود می‌چسپند و تعصب شکل می‌گیرد.

رییس جمهور در این اصطلاح مناظره پس از این‌که مورد پرسش و نقد قرار گرفت به جای ایجاد گفت‌و‌گویی دوطرفه که بر مبنای انتقال اطلاعات است، نزاعی را ایجاد کرد به‌منظور برحق نشان دادن خود و باطل نشان دادن نسل جوانی که منتقد او است. در این‌جا باید این مساله را مورد بررسی قرار داد که شخصی‌که نمی‌تواند به تفکرهای خودش فکر کند. قادر نیست که عصبانیت خود را کنترل کند. چگونه می‌تواند مسوولیت اداره کشور را پیش ببرد. فردی که به دلیل نداشتن مهارت و دانش کافی از درون سست است، طوری‌که چند پرسش او را این‌گونه به‌هم می‌ریزد، چگونه می‌تواند درباره مسایل مهم تجزیه و تحلیل و بررسی داشته باشد.

نسل جوان امروز که کودکان معصوم گذشته هستند که در فضای ناامن و خشونت‌بار افغانستان بزرگ شده‌اند، نسلی که امروز خود به‌میدان آمده و از حق و حقوق خود پرسش‌گری می‌کند، جریانی که در مقابل تعصب و جزم‌اندیشی کنش نشان می‌دهد، جریان اعتراضی ایجاد می‌کند، نسلی نیست که با سرزنش‌های والدگرانه فردی که تفکر جزم‌اندیشانه دارد، به‌خود فرو رود، بترسد و دل‌سرد شود.

رئیس جمهور ادعا کرده‌اند که بر سر مردم افغانستان باور دارند، درحالی‌که نسل جوان را متهم به فساد و ناکارآمدی می‌کنند. جا دارد که از ایشان سوال شود پس شما سر چه کسی باور دارید؟ آیا نسل جوان در نظر شما فقط ابزار جنگی هستند که جان و زندگی خود را کف دست‌شان بگیرند و در پسته‌های جنگی بجنگند؟ به گزارش سازمان ملل متحد، 64 درصد مردم افغانستان زیر 25 سال سن دارند، یعنی بیش‌تر از نصف مردم افغانستان جوان هستند، حال که شما سر اکثریت مردم افغانستان باور ندارید و بدبین هستید و آن‌ها را نالایق می‌بینید، چگونه ادعا می‌کنید که سر مردم باور دارید؟ مردم از دید شما چه کسانی هستند؟ شما چه کسانی را مردم می‌پندارید؟ منظور شما از مردم فقط 36 درصد جامعه افغانستان است؟

Zeen is a next generation WordPress theme. It’s powerful, beautifully designed and comes with everything you need to engage your visitors and increase conversions.

Top Reviews