چاره جویی برای تکفیر، بازنگری در مفاهیم
محمد محق، نویسنده و پژوهشگر
مقابله با پدیده تکفیر فریضه است، چه از دید شرعی و چه از حیث نیازمندی جوامع توفانزده ما به ثبات و امنیت.
برای مقابله با این پدیده به کوشش گستردهای نیاز داریم. سادهترین کارِ ممکن هشدار دادن و گوشزد کردن خطر آن است. از آن پس کاویدن ریشههای این پدیده، نه تنها ریشههای فکری، بلکه همچنان ریشههای روانی، اجتماعی، فرهنگی، و گاه اقتصادی و سیاسی آن. در پرتو مطالعات روشمند میتوان به راه حلهایی رسید که مسلمانان را به چیره شدن بر آن یاری کند.
یکی از چارهجوییهای مهم در این زمینه تلاش نظری به قصد بازنگری در مفاهیم و اصطلاحاتی است که با این مبحث در ارتباط است. در میان اصطلاحات دینیِ ما مسلمانان اصطلاح ایمان و کفر، از کلیدواژههای اساسی به شمار میروند، و با ابعاد دلالی مختلفی که این دو پیدا کردهاند نقش مهمی در شکلگیری اندیشه ما داشتهاند. این دو واژه در مرکز منظومهایِ دیگر واژگان شرعی قرار گرفته و لایههای دلالی بسیاری از اصطلاحات شرعی در مدار این دو واژه تعیین میشود. بر اساس مفاهیم مربوط به ایمان و کفر است که جهان در ذهن انسان مومن به دار الاسلام و دار الفکر، و مردم به مومن و کافر، و ارزشها به خوب و بد، و جبههها به حق و باطل، و شهروندان به درجه یک و درجه دوم تقسیم میشوند.
مراجعه به نصوص شرعی، در قدم نخست قرآن مجید، و سپس احادیث معتبر نبوی، نشان از لایه لایه بودن معانی و مدلولات این دو واژه دارد. دلالت لغوی کلمات یاد شده که از دورههای پیش از ورود به متون اسلامی در زبان عربی جریان داشته است تنها یکی از لایههای دلالی این واژگان است. اما با تکوُّن متن دینی که حاوی جهانبینی خاص و نیز در صدد پی افکندن ارزشهای خاصی بود، لایههای دیگری بر آنها افزوده شد، و با قرار گرفتن در سیاقهای مختلف ابعاد تازهای پیدا کرد. افزون بر این، سدههای نخستین در تمدن اسلامی که روزگار تاسیس معرفت دینی مسلمانان بود دانشهای مختلفی را پدید آورد، و این دانشها نیز خود هر یک تبدیل به سیاق جدیدی شد که دلالتهای بیشتری را بر آنچه پیش از این بود افزود. به این ترتیب، کلیدواژههای دینی ما تاریخچهای پر از فراز و فرود دارند، و هر کدام نقشی در شکل دادن به مفاهیم، برداشتها و ذهنیت دینی و فرهنگی ما بازی میکنند.
رد گیری کلمه کفر از زمان پیدایش آن در زبان عربی تا زمان ورود آن به متن دینی و سپس کاربرد آن در نزد مذاهب و فرقههای اسلامی نشان میدهد که این واژه همواره دلالتهای یکسان نداشته و امروزه هم به کار بردن دقیق آن آسان نیست.
این کلمه در قرآن و حدیث به معنای پوشاندن، نا سپاسی کردن، گناه کردن، انکار کردن، برائت جستن، عناد ورزیدن، و نیز کفر به معنای امروزی به کار رفته است.
با توجه به اینکه این کلمه از آغاز معنای واحدی نداشته و پسانتر در نصوص اولیه دینی نیز به معانی گوناگون به کار رفته است، پارهای از اهل علم به ذو مراتب بودن کفر، به معنای شرعی کلمه، قایل شده و گفتهاند: “کفرٌ دون کفرٍ و شرکٌ دون شرکٍ” یعنی بعضی کفرها پایینتر از بعضی کفرها قرار دارد. یعنی کفر انواعی دارد و همه آنها به معنای خروج از دین نیست، بلکه تنها در یک معنایش چنین مفهوم و دلالتی دارد، و اصطلاحا میتوان آن را کفر اکبر یا کفر بزرگ خواند. تهدیدهای غلیظ اخروی و نیز برخی تبعات سنگین دنیوی مخصوص همین نوع است. بقیه انواع آن که کفر اصغر خوانده میشود شامل این وضعیت نیست. انواع دیگر کفر با ایمان قابل جمع است، و بسیاری از مومنان بدان گرفتارند، اما این سبب نمیشود که از دایره ایمان خارج شوند. در بعضی انسانها ایمان و کفر به همزیستی میرسند بدون اینکه یکی عرصه را بر دیگری تنگ کند. به گفته بیدل:
کفر و دین در گره پیچ و خم یکدگرند
ظلمت و نور چو آیینه و جوهر به هماند
و به گفته شبستری در گلشن راز:
حقیقت خود مقام ذات او دان
شده جامع میان کفر و ایمان
مولانا نیز گفته است:
کفر من آیینه ایمان تست
بنگر اندر کفر ایمان ای پسر
کسانی که گرفتار گرایشهای تکفیری میشوند از درک این تفاوتها و ظرافتها عاجزند. یک علت آن این است که درک شان از ماهیت کفر و ایمان مبتنی بر برداشتهای سطحی و عامیانه از این دو مقوله است. تامل جدی در باب حقیقت ایمان و کفر، علاوه بر برخورداری از حد قابل قبولی از دانش دینی متعارف، همچنان نیازمند آگاهی به دانشهای دیگری مانند روانشناسی، روانشناسی دین، جامعه شناسی دین، علم کلام، فلسفه دین، زبان دین، و سایر رشتههای مرتبط است.
در مورد ایمان و کفر، تعاریف مختلفی وجود داشته و دارد. این اختلاف از قدیمترین ادوار تاریخ اسلام وجود داشته و تا عصر حاضر امتداد یافته است. آیا ایمان از جنس علم و معرفت است، یا از جنس احساس و عاطفه، یا از جنس خواست و اراده؟ آیا عمل جزء ایمان است یا محصول و نتیجه آن؟ آیا ایمان با معصیت یکجا میشود یا در لحظه ارتکاب آن محو و منتفی میگردد؟ بسیاری از این نوع پرسشها و مناقشهها در باره ایمان و به تبع آن در باره کفر به میان آمده و اختلاف درازدامنی بر سر آن در تاریخ ما برپا بوده است. وجود اینهمه تفاوت نظر در میان مذاهب اسلامی مختلف، و در میان دانشمندان رشتههای گوناگون، حکایت از پیچیدگی ذاتی این مسئله دارد و اینکه نمیتوان به آسانی در این باب داوری قطعی کرد و بیاحتیاط سخن راند.
درست است که برخی از تعاریف یا تفاسیر این موضوع از رواج و شیوع بیشتری برخوردار شده است، چه در اثر سلطه نظام اسکولاستیک دینی از قرن پنجم به اینسو، چه در اثر افول تمدنی دورههای متاخر، چه در اثر فروکش کردن شعلههای اجتهاد و فکر ابداعی، و چه در اثر حمایت دستگاههای قدرت از برخی قرائتها و به حاشیه راندن برخی دیگر. اما رواج یک برداشت خاص نه به معنای حقانیت کامل آن است و نه به معنای عدم امکان طرح برداشتهای دیگر از موضوع.
امروزه برای مقابله با گرایشهای تکفیری و برگرداندن تعادل در این زمینه ما نیازمند اشراف بر دامنه وسیع این مبحث هستیم تا با التفات به مناقشات فراوانی که در زمینه تعریف ایمان و کفر در تاریخ اندیشه اسلامی رخ داده است، اولا از تکیه بر یک گرایش، خصوصا گرایشهای سختگیرانه، خودداری کنیم، و هیچ تعریفی را آخرین و قطعیترین تعریف ندانیم، زیرا همه آنها اجتهاد بشری است، و ثانیا اگر قرار بر آن باشد که برخی تعریفها را ارجحیت قایل شویم، اجتهادی را ارجح بدانیم که سبب جلوگیری از گسترش فتنه و تشدد در میان مردم میگردد و راه را بر تسامح و دگرپذیری هموار میکند. بازنگری در مفهوم کفر و ایمان و فراتر رفتن از برداشتهای کلیشهای میتواند ما را از گمراه خواندن دیگران و تاختن بر این و آن باز دارد.
اگر از این دید به موضوع پرداخته شود با پرسشهایی از این دست رو به رو خواهیم شد: مثلا، اگر کسی در کارش عناد و ضدیت عامدانه با دین نباشد آیا مشمول مقوله کفر میشود؟ اگر کسی در اثر پرسشگری و جستجو به نتایج دیگری رسید چطور؟ اگر به کسی اساسا پیام واضح دین نرسیده باشد آیا میتوان او را کافر خواند؟ اگر بر کسی اتمام حجت نشده و در نتیجه او به درک درستی از مبانی دین نرسیده باشد باید کافر شمرده شود؟ اگر در این زمینه به عدل الهی باور داشته باشیم و آن را مبنای داوری قرار دهیم، آیا بسیاری از غیر مسلمانانی که هیچ عنادی از خود نشان ندادهاند معذور شمرده نمیشوند؟ و آیا جستجوی عذر برای این دسته از مردم که اکثریت را تشکیل میدهند، اخلاقیتر از محکوم دانستن آنان به جهنم نیست؟
بازنگری جدی در باره ایمان و کفر نه تنها عرصه را بر تکفیر تنگ میکند، بلکه گاهی سبب میشود تا جای محکوم کننده و محکوم شونده عوض شود و بسیاری از آنان که بیباکانه به اخراج دیگران از دین و اتهام آنان به گمراهی دست میزنند پی ببرند که خود از دیانت اصیل فرسنگها فاصله داشته و رواننژندی و روانپریشی خود را ایمان پنداشتهاند.
در قسمت پایانی این بحث اشارهای به تعریف و برداشت برخی از نواندیشان دینی از موضوع کفر، به عنوان نمونهای از امکان طرح دیدگاهها و برداشتهای متفاوت در این باب، خواهم داشت و با آن موضوع را بسته خواهم کرد.