با رویکار آمدن نظام جدید و سرازیرشدن انواع مختلف پروژههای اقتصادی، حقوقی، اجتماعی و فرهنگی با اهداف لیبرالی و نولیبرالی مانند آزادی مدنی، حقوق زنان و حقوق بشر، گفتمان دو قطبی سیاه و سفید در افغانستان شکل گرفت که شماری از زنان نه بر پایهی شناخت انتقادی، بل بر پایهی سهمی از پولهای بادآورده منطق این گفتمان را پذیرفته و ارزشهای نولیبرالی را در پیش گرفتهاند.
این گفتمان به هدف ایجاد کسبوکار، ایجاد فرصتها برای توانمندسازی زنان، کاهش فقر زنان و ترویج برابری جنسیتی گسترش یافت و در درون این گفتمان، حرکتها و مبارزاتی انجویی شکل گرفت و هر حرکت خودجوشی وابسته به پروژهها و کمکهای مالی به هدف گسترش ارزشهای نولیبرالیسم تنظیم و سامان پذیرفت. این امر سبب ایجاد تشکلهای زنانه از جنس فیمینیسم نولیبرالی شد: با این تحلیل که سرکوب زنان در نتیجهی محرومشدنشان از مناسبات کارمزدی است؛ مسألهی ستم بر زنان را به عملی در سطح خرد یعنی تامین دسترسی زنان به داراییها و فرصتها مبدل ساخت. اینجا بود که زنان بهجای حرکت بهسوی تغییر ساختار و مناسباتی که سازوکارهای جنسیتی و ستم بر زنان را در حال بازتولید میدید، تلاش در وارد کردن زنان در درون ساختار و مناسبات کارمزدی کرد که جزو زنجیرهای که ظاهراً از آن بازماندهاند، شوند. زنجیرهای که در حال تثبیت هویتهای جنسیتی است و خانواده دگرجنس-هنجارگرا را یک هستهی خوشبخت قلمداد میکند. زنجیرهای که سازمانها و نهادهای جنسیتزده و تبعیضآمیز را بنا و ترویج میدهد.
گسترش برنامهها و اجرای پروژههای متذکره با اتکا به برخی کنوانسیونها، قوانین بینالمللی و اصلاحات قانونی سبب شد که شمار معدودی از زنان در سطح وسیعی شروع به رشد صعودی کنند که خود سبب رشد نابرابری اقتصادی و اجتماعی در میان زنان شد و شکاف عمیقی بین «اقلیت» و «اکثریت» زنان ایجاد کرد. در همین راستا هنجارمند زنی قلمداد شد که شغلی در بیرون از خانه دارد و زن خانهدار که به بازتولید اجتماعی مانند اکثر زنان شاغل مشغول بود- اما مزدی دریافت نمیکرد-، بهعنوان زنی ناقص بهرسمیت شناخته شد. به زبان سادهتر، زنان به دو قسمت «زن هنجارمند» و «زن ناهنجار» تقسیم شد. زن هنجارمند زنی است که شاغل است و در برابر کار، مزد دریافت میکند و زن ناهنجار (در درون این گفتمان) زنی است که بیکار است، یعنی با وجود آنکه بیشتر زن شاغل در بازتولید اجتماعی در خانه و خانواده نقش دارند، اما مزدی دریافت نمیکنند.
همینسان زنان که نقش اصلی در بازتولید اجتماعی مانند به دنیا آوردن، بزرگ کردن و مراقبت کودکان و بهویژه مراقبت از افراد مسن و حفظ روابط مابین نسلها و اجتماع را بر عهده دارند، این گفتمان با برچسبهایی مانند عشق مادری ستم بر زنان را در زندگی خصوصی و خانگی پنهان میکند. هرچند بازتولید اجتماعی در درون خانه و خانواده برای اجتماع بسیار ضروری میباشد، اما مزدی برای چنین زنانی تعلق نگرفته و صرف نیروی زنان در این بخش را تحفههای رایگان و همیشه در دسترس میانگارد.
فراموش نکنیم که نظام سرمایهداری با ارزشهای نولیبرالی، تمام بازتولید اجتماعی را کالایی کرده و به خانواده، نهادها و سازمانهایی که وظیفهی مراقبتی، خدماتی و درمانی و … را به عهده دارند، نقش دیگری نیز داده است. این نهادها در درون مناسبات سرمایهداری سعی در به وجود آوردن زمان اضافی- نه بهمنظور ایجاد فراغت برای زنان- بل برای بهوجود آمدن شکل جدیدی از خانواده دو شاغلی که خواهناخواه ساعات کاری زنان افزایش مییابد و زنان را بیشتر تحت استثمار پنهان و آشکار قرار میدهد.
زنی که در طول روز بهعنوان یک کارمند یا کارگر در یک اداره یا واحد تولیدی کار میکند، پس از 8 ساعت دوباره به خانه بازمیگردد و مسوولیت و شیفت کاری دیگر وی یعنی کارخانگی آغاز میشود. این شرایط زن را وادار میکند به یافتن شغلهایی در سطح پایینتر با مسوولیت کمتر تن دهد که زمان بیشتری برای کار خانه پسانداز کند و همچنان کارفرمایان این را میدانند که زنان عادت به کار برای هیچ دارند و این سبب میشود که سطح دستمزد نیز نسبت به مردان برای زنان پایینتر باشد. همینسان هویتها و مهارتهای خانهداری زن را در همهجا دنبال میکند و شغلهای جنسیتزده را شکل میدهد.
گفتمان نولیبرالی در جامعهی افغانستانی با حمایت جوامع غربی با برجستهتر کردن پدیدههایی مانند خانوادهی تکهستهای مقدس و هنجارمند، خانوادههای دو شاغلی، استقلال مالی زنان و مالکیت زنان، سبب جداساختن زنان از بافت اجتماعی و پنهانشدن ریشههای ستم بر زنان و تقویت ساختارهای استثمار آنان شده است.
Zeen is a next generation WordPress theme. It’s powerful, beautifully designed and comes with everything you need to engage your visitors and increase conversions.