دکتر عمر صدر
برگردان: علی سجاد مولایی
بخش دوم
در 1۹ سنبله/ شهریور ۱۴۰۰، بیست و پنج روز پس از تسلط طالبان بر کابل، یک بانوی جوان که از سکوت در برابر ظلم طالبان به تنگ آمده بود، از ظلم طالبان در مرکز پروان در شمال کابل فریاد زد. نزدیک به سه ماه بعد، در ۹ قوس/ آذر ۱۴۰۰، راشمین جوینده در خیابانی مقابل یکی از مکاتب کابل به ممنوعیت آموزش دختران اعتراض کرد. او اظهار داشت که زنان افغانستان در بیست سال گذشته با قناعت دادن خانواده و جامعه به سختی دستآوردهای فراوانی کسب کردند. اما اکنون، طالبان آشکارا میگویند که هرگز حقوق طبیعی زنان را نخواهند پذیرفت. تقریباً یک ماه بعد، در ۷ جدی/ دی ۱۴۰۰، یک بانوی شجاع که تظاهرات در پنجشیر را رهبری میکرد چیزی را بیان داشت که بسیاری احساس میکنند: آنها نمیخواهند زیر سلطه طالبان باشند. او گفت: «ما [تاجیکان] میتوانیم بر خود حکومت کنیم. آنها [طالبان] به ولایات خود برگردند.»
اینها تنها برخی از نشانههای بسیاری از نارضایتی عمومی از شکست طالبان در حکومتداری است. با این حال، برای حوزه ضد طالبان، این فریادها مظهر آگاهی جمعی و اراده سیاسی برای ایستادگی در برابر بنیادگرایی، شوونیسم قومی، سرکوب و ادعایی برای خودمختاری و آزادی از دست طالبان است.
سرکوب طالبان
در هشت ماه گذشته که طالبان افغانستان را تحت اداره خود درآورده است، این گروه یک سری احکام و دستورات بنیادگرایانه و افراطی را که آزادیهایی اولیه و حقوق اساسی شهروندان را تضعیف میکند، مورد تایید و اجرا قرار داده است. سیاستهای عمومی طالبان که چارچوب فهم دیوبندی از اسلام و افغانیت (ناسیونالیسم افغان) تعریف شده است اراده و آزادی انتخاب مردم را در امور اجتماعی، سیاسی و فرهنگی محدود کرده است. محدودیتها با ممنوعیت مکاتب متوسطه دخترانه آغاز شد و با سرعت به ابعاد دیگر زندگی سیاسی و اجتماعی گسترش یافت که شامل محدودیتها بر موسیقی، آزادی های فردی، تردد زنان و محرومیت زنان از حق کار در بسیاری از ادارات دولتی بود.
در حالی که افغانستان در آستانه بدترین فاجعه انسانی در جهان قرار دارد، سیاستها طالبان بحران اقتصادی و اجتماعی را تشدید کرده است. بسیاری از مردم افغانستان شغل خود را از دست دادند و با فروپاشی دولت و حاکمیت قانون، بازار و اقتصاد نیز فروپاشیده است. سیاستهای محافظهکارانه که بسیاری از شیوهها و هنجارهای فرهنگی-اجتماعی را ممنوع میکند، سرمایهگذاریها را کاهش داده و محدودیت بر زنان، کسبوکار زنان را از رونق انداخته است. بدتر از آن، اقدامات طالبان برای رسیدگی به بحران انسانی کشور نیست، در عوض، آنها تصور میکنند که افغانستان را تحت پوشش کامل شریعت و به اصطلاح فرهنگ و آداب و رسوم افغانی آوردهاند و الگوی نسبیگرایی فرهنگی را که در بسیاری از دولتهای استبدادی اعمال میشود را تکرار میکنند.
اعتراضات و شخصیت آنها
اما در این مدت یک سلسله اعتراضات مدنی پیوسته، پراکنده و خودانگیخته اما رویایی در افغانستان بر سر حقوق بشر شکل گرفته است. این اعتراضات که عمدتاً توسط زنان سازماندهی و رهبری میشدند، به آرامی و اما عمداً سلطه و سیاست طالبان را به چالش میکشند. اعتراضها یک منازعه سیاسی بر سر تعریف و مرزهای حقوق چون مانند حق آموزش، حق کار، برابری، آزادی و حقوق زنان ساختار قدرت و نظم را نشان میدهد.
نخست، این جنبش پراکنده است زیرا تجمع بزرگ تحت حاکمیت سرکوبگر طالبان غیرممکن است. بسیاری از کسانی که به جاده آمدند این کار را با به خطر انداختن جان خود انجام دادند. به عنوان مثال، در ۱۴ عقرب/آبان، اجساد چهار زن فعال که از ۲۸ میزان/مهر ناپدید شده بودند، از جمله فروزان صافی، استاد دانشگاه و فعال مدنی، در بلخ پیدا شد. بر اساس گفتگوی نویسنده با معترضان، آنها بخشی از گروه بزرگتر متشکل از چهل معترض در بلخ بودند که پس از اعتراضات در اوایل اواسط سنبله توسط طالبان دستگیر، شکنجه و زندانی شدند. آنها اولین قربانیان خشونت طالبان پس از تسلط طالبان بودند. برای کاهش این خطر، اعتراضات متعددی در سطح پایین در محلههای مختلف کابل و دیگر شهرها به صورت پراگنده شکل گرفت. زمانی که طالبان تظاهرات را سرکوب یا تجمعات را ممنوع میکنند، معترضان راهی ندارند جز اینکه در مکانهای امن زیر سقفهای سرپوشیده و در خانهها تجمع کنند.
علاوه بر این، ویژگی خود جوش بودن اعتراضها مردم-محور بودن آنهاست. اعتراضات توسط مردم عادی رهبری میشوند که زندگی آنها عمیقاً زیر تأثیر سیاستهای ظالمانه طالبان قرار گرفته است. معترضان دانشجویان، کارمندان دولت، کتابداران، فعالان رسانهای، شاعران و خانهداران هستند. بسیاری از فعالان حتا مسافتهای طولانی را تا مرکز کابل طی میکردند تا به تظاهرات بپیوندند، زیرا حتا پیسه کافی برای پرداخت هزینه حمل و نقل ندارند. اینکه مردم عادی این فصل از مقاومت در افغانستان را از طریق اعتراض مدنی بازنویسی می کنند، نشان میدهد که چگونه آنها بخش مهمی از تحول اجتماعی افغانستان هستند.
تاکنون هیچ محرک خارجی برای جنبش وجود ندارد. برعکس، مردم در حالی از حقوق بشر دفاع میکنند که جامعه بینالمللی کشور را رها کرده و چشم خود را به روی جنایات طالبان بسته است و در حالی که اعتراض بر اساس گفتمان جهانی حقوق بشر است، تا حد زیادی بومی باقی مانده است. به رسمیت شناختن حقوق بشر در افغانستان، مانند بیست سال گذشته، نتیجه مبارزه زنان در خانه و جامعه بود. آنها به تنهایی علیه هر نوع نابرابری مبارزه کردند.
در بیست سال گذشته، جامعه جهانی و تمویل کنندگان، گروهی از کارآفرینان حقوقی ایجاد کرده بود که حقوق زنان را به یک تجارت تبدیل کردند. با این حال، نخبگان سازمانهای غیردولتی حقوق بشر، که برای کارزار حقوق بشر از تمویل کنندگان کمک مالی جمع آوری میکردند، اکنون کشور را ترک کرده اند. بنابراین، اعتراضات کنونی با هیچ یک از افراد مشهور حقوق زنان که جوایز بین المللی دریافت کرده اند، مرتبط نیست. در حالی که برخی از نخبگان سازمانهای غیردولتی از تعامل با طالبان حمایت میکردند، معترضان این پرسش را مطرح کردند که آیا این سازمانهای غیردولتی مشروعیت تعامل با طالبان را به نمایندگی از زنان دارند یا خیر.
در نهایت، تظاهرات برای حقوق و آزادی تاکنون در سطح کشور نبوده است. آنها عمدتاً در ولایات فارسیزبان از جمله کابل، بلخ، هرات، تخار، کندز، پنجشیر، پروان و دایکندی روی داده اند. تظاهرات اواخر اسد/مرداد در ولایات عمدتاً پشتوزبان مانند ننگرهار، کنر و خوست ماهیت متفاوتی داشت: در حالی که مردم در تظاهرات قبلی خواستار حفظ آزادی و حقوق بشر بودند، تظاهرات دومی برای جایگزینی پرچم جمهوری سوم (پسا ۱۳۸۰) بجای پرچم طالبان بود.
تکنیکهای اعتراضات
معترضان در نشان دادن جسارت سیاسی خود در اعتراض به وحشیگری طالبان، تکنیکهای مختلفی را برای انتقال پیام خود و بسیج مردم به کار گرفتهاند. یکی از این روشها این است که چگونه معترضان از رویدادهای اجتماعی با شعار فرهنگی برای سازماندهی مردم و بیان ادعاهای خود استفاده کرده اند. به عنوان مثال، در ۳۰ قوس که مصادف به شب یلدا است، چندین زن گرد هم آمدند تا یلدا را جشن بگیرند، که نه تنها استفاده نمادین از یک رویداد فرهنگی برای یک هدف سیاسی، بل تلاشی برای حفظ فرهنگ و مقاومت فرهنگی بود.
در مناسبت دیگری، در ۷ جدی/دی، در تظاهراتی یک زن معترض با استفاده از زبان اشاره از جهان خواست تا به حکومت طالبان مشروعیت ندهند. او گفت: “طالبان غیرنظامیان را می کشند… لطفا دولت تروریستها را به رسمیت نشناسید.” استفاده از زبان اشاره به طرق مختلف قدرتمند بود. از یک سو، اشاره به این واقعیت داشت که طالبان آزادی بیان و عقیده را محدود کردهاند و باعث شده مردم مجبور شوند از زبان اشاره برای بیان افکار خود استفاده کنند. از سوی دیگر این امر نیز نشان دهنده این واقعیت است که جامعه جهانی بیحس شده و به حرف مردم مظلوم افغانستان گوش نمیدهد. در حالیکه رسانههای جریان اصلی و معتبر علاقهای به انعکاس صدای معترضان ندارد، معترضان به طور استراتژیک از پلتفرمهای رسانههای اجتماعی، از جمله فضای توییتر و کلاب هاوس، برای اجرای مناظرههای صوتی زنده استفاده کرده اند.
ادعاهای حقوق و آزادی
مطالبات محوری اعتراضات در شعار «نان، کار و آزادی» تجلی یافت. این سه اصطلاح، در عین حال که متمایز هستند، عمیقاً مرتبط هستند و در یکدیگر تنیده شدهاند. آزادی پیش شرط بسیاری از حقوق از جمله حق کار، حق آموزش و پرداختن به فقر و توسعه نیافتگی است. همانطور که آمارتیا سن، برنده جایزه نوبل، استدلال می کند، “ارتباط متقابل گستردهای در میان آزادیهای سیاسی و درک و برآوردن نیازهای اقتصادی وجود دارد.” با این حال، حق غذا بدون حق کار ممکن نیست. به همین ترتیب، حق کار ممکن نیست بدون آزادی محقق شود. این اصطلاحات آزادی مثبت را تکمیل و تضمین میکنند. اصطلاح «آزادی مثبت» شصت و سه سال پیش توسط فیلسوف لیبرال، آیزایا برلین، از «آزادی منفی» متمایز شد. به گفته برلین، آزادی منفی یک شرط است، «اگر دیگران مرا از انجام کارهایی که میتوانم انجام دهم بازدارند، تا همان حدی غیرآزاد هستم: و اگر این حوزه بیش از حد معینی توسط انسانهای دیگر محدود شود، میتوان گفت که من یا مجبور شده ام و یا ممکن است به بردگی گرفته شده ام.»
بنابراین این اعتراضات و شعارها مظهر مقاومت مردم عام در برابر توتالیتریزم (تمامیتخواهی) طالبان است که هدف آنها تعیین تکلیف و مشخص ساختن هدف غایی هر فرد است. در نهایت، اهداف معترضان نه تنها رهایی از محدودیتها، فشارها و مداخلات تحمیلشده توسط طالبان، بل آزادی مثبت است – توانایی عمل به اراده خود و خود مختاربودن. تنها آموزش و کار است که زنان را قادر می سازد تا بر خود مسلط شوند.
درک ماهیت این اعتراضات برای هر نقشه راه سیاسی آینده افغانستان مهم است. این اعتراضات این فرضیه را که کل کشور قبیلهای، محافظه کار است و از طالبان حمایت می کند، را رد می کند. علاوه بر این، زنانی که مشروعیت اخلاقی و سیاسی حکومت طالبان را بهطور استراتژیک به چالش میکشند، بخشی از مقاومت عدم خشونت آمیز گستردهتر علیه طالبان هستند. درک و تصدیق مبانی جمعیتی و جامعه شناختی جنبش کنونی حقوق زنان بسیار مهم است. این اعتراضات نشان دهنده اراده بخش فرهنگی-اجتماعی خاصی از افغانستان است که قدرت طالبان را به صورت غیر خشونت آمیز به چالش می کشند و می خواهند سلطه آنها را با رهایی عوض کند. این که کابل و شمال افغانستان – از کابل تا بلخ و از هرات تا تخار – مرکز اعتراضات هستند، نشان میدهد که افغانستان حداقل از نظر اخلاقی و فرهنگی به دو منطقه مختلف تقسیم شده است: یک طرف ضد طالبان مدعی لیبرالیسم، کثرتگرا، و سیاست دموکراتیک و طرف دیگری که قصد دارد با طالبان به امید اصلاح آن تعامل کند. در نهایت، سرکوب وحشیانه اعتراضات حقوق بشری نشان می دهد که فضای محدود برای دستیابی به توافق حتا در مورد مجموعه حداقلی حقوق اولیه با طالبان وجود دارد. از این رو امکان همزیستی مسالمت آمیز با آنها اندک است.
ادامه دارد…
عمر صدر پژوهشگر سیاست در دانشگاه پتسبرگ امریکا است. وی قبلا استاد علوم سیاسی دانشگاه آمریکایی افغانستان بود. آنچه خواندید برگردان مقالهای است که به زبان انگلیسی در مجله منافع ملی منتشر شده است. نسخه انگلیسی آن را از پیوند زیر به دست آورده میتوانید.
بخش نخست این مقاله را این جا بخوانید.