گفتوگوگردان: هوشنگ یگانه
در این گفتوگو، مشتاق روزگار را با خود داریم. آقای روزگار شاعر و عضو کانون «شعر دانشجو» است.
آقای روزگار، در آغاز میخواهیم که خودتان را کوتاه معرفی کنید.
مشتاق روزگار هستم. 22 سال دارم. دانشجوی رشتهی اقتصاد در دانشگاه ابن سینا هستم.
شعر از نگاه شما چیست؟
تعریف ویژهای از شعر ندارم، اما حس میکنم شعر برای گفتنیهاییکه دشوار بهنظر میرسند، زبان سادهای است که با خیال راحت میتوانم با آن حرف بزنم.
از چه زمانی رو به شعر آوردهاید؟
بیش از پنجسال میشود که با شعر درگیرم، اما دو سال است که بهگونهی جدی شعر مینویسم.
چه چیزهایی سبب شد که شاعر شوید؟
شعر، هنر است. خواستم که دلتنگیهایم را از حنجرهی آن هنرمندانه فریاد زنم. وقتی شعر مینویسم، حس میکنم بار سنگینی از شانههایم میافتد.
شاعران موردپسندتان کیها هستند؟
در واقع آدم میتواند از هر شاعری شعری بخواند و بیاموزد، اما اگر قرار باشد از شاعران موردپسندم نام برم، بیشک شاعرانی چون عفیف باختری، ضیای رفعت، نجمهی زارع و کاوهی جبران خواهند بود.
در کدام سبک و قالبها شعر میسرایید؟
اگرچه در گذشتهها با کلاسیک سروکار داشتم، اما حالا در سبک معاصر مینویسم. در اصل غزل مینویسم، اما گاهگاهی چهارپاره، مخمس، رباعی و دوبیتی نیز مینویسم.
درونمایهی شعرهایتان چیست؟
آنچه خود را در شعرهایم مینمایند، اغلب گویای حالم هستند، اگرچه بهگونهی معمول شعرهای عاشقانه مینویسم.
سپاس از حضور شما در این گفتوگو.
در پایان، بهگونهی نمونه شعری از آقای روزگار میخوانیم:
تا نیمهها رفتم، چه شد؟ آغاز یادم رفت
ماندم در این زندان که تا پرواز یادم رفت
من و مشق سکوتی سرد، آخر سر
موجود گنگی گشتم و آواز یادم رفت
تنها به شعر روی کاغذ اکتفا کردم
من عاشقش بودم، ولی ابراز یادم رفت
گفتم نگویم با کسی رمز نگاهش را
تا پیر گشتم عاقبت آن کار یادم رفت
میخواستم شعری بخوانم، شعر زیبایی
یک تا غزل از حافظ شیراز یادم رفت