طارق سعیدی؛ استاد دانشگاه و عضو گروه حرکت برای تغییر
ادبیات تکفیری قویترین سازوکار فرهنگ سکوت است. فرهنگ سکوت ابژه را در سطح سوژهی جمعی، کنشگر و اندیشهورز بالا نمیکشد که در برابر چشم همهچیزبین قدرت قرار گیرد، بل با به سکوت واداشتن آن به حذف ارزشی و فیزیکی انسان نوعی، میپردازد.
فرهنگ سکوت در حوزههای مختلف آموزشی، فضای مجازی و … سازوکارهای متفاوتی دارد که یکی از آن سازوکارها «ادبیات تکفیری» است. همچنین فرهنگ سکوت ابژهی خود را دمدمیمجاز و شدیداً احساساتی ساخته و زمانی که این ابژه در فضای مجازی تبدیل به کنشور مجازی میشود، واکنش او حبابگونه بوده و هیچگونه استمراری در آن دیده نمیشود.
به روایت دیگر، سوژهی فرهنگ سکوت، سوژهی جمعی، کنشگر و اندیشهورز نیست، بل سوژهای مسخشده و تهی است. به همین دلیل، آگاهی که فرهنگ سکوت به او میدهد، عمل او را «ایزوله» کرده و تهی از هرگونه عینیتی میسازد. وقتی بحث «تغییر» در میان میآید، این سوژه چوناین فریاد سر میدهد: «باید جامعه آگاه شود، تغییر را از خود شروع کنیم». این آگاهی که کمال مطلق سوژهی فرهنگ سکوت است، چیزی جز مجموعه اطلاعاتیکه فرهنگ سکوت در فرایند آموزش و پرورش برای به سکوت واداشتن اکثریت به کاربرده و حافظهمحور است، نیست. این سوژه همهچیز را انتزاع کرده و در تلاش حل آن در سطح ذهنیت (سوپژکتیو) است. این سوژه از دیدگاه لاکان خود را در سطح «من نفسانی» برکشیده و گرفتار ایستایی است تا حرکت. زمانیکه از تغییر خود حرفی در میان است، این خود، از عینیت موجود بیگانه است و به همین دلیل تهی از خود است.
تمام این سازوکارهای فرهنگ سکوت در ادبیات تکفیری به اوج خود میرسد، یا بهتر است گفته شود که ابژهی فرهنگ سکوت که توانسته است بنبستها را درهم بشکند و حرکت از عینیت به ذهنیت و بالعکس را ایجاد کرده و خود را تا سطح سوژهی جمعی، عملگرا و اندیشهورز برکشد، ادبیات تکفیر با سازوکارهای خود به حذف این سوژه میپردازد. سوژهی جمعی در تضاد با فرهنگ سکوت قرار دارد و آن را نفی میکند، اما ادبیات تکفیر به حذف این سوژه متمایل است تا نفی آن.
ادبیات تکفیری یک هدف دارد و آن حذف ابژه است و از این نظر با ادبیات سلبی متفاوت است. رویکرد ادبیات سلبی با نفی ابژه، هستی عینی و مادی آن را تایید میکند و به رسمیت میشناسد و تا سطح سوژهی عملگرا، اندیشهورز و جمعی بالا میکشد، اما ادبیات تکفیری به حذف میپردازد و به همین دلیل نیز ابژه را در سطح جدایی سوژه-ابژه پایین میکشد. این حذف در دو سطح ارزشی (فلسفی) و فیزیکی عمل میکند، یعنی تنها به یک بعد از تن نمیپردازد، بل روان-تن که به وحدت رسیده و از این طریق کثرت را به رسمیت میشناسد، هدف قرار میدهد.
ادبیات تکفیری با شکستن این وحدت، کثرت را از بین برده و در سطح دو قطبیکردن به پیش میرود. این سازوکار با دو قطبیکردن گفتمانهای اجتماعی کثرت را در سطح سیاه و سفید فروکاسته و دیگری که شامل این دو قطب نیست را به سکوت میکشاند. از طرف دیگر هر قطب در تلاش حذف قطب دیگر است تا نفی آن. به همین دلیل نیز سوژههای این دو قطب به خودسانسوری گرفتار شده و از خود تهی میشود.
همچنین ادبیات تکفیری با ادبیات دینی نیز متفاوت است و رابطهی عموم خصوص منوجه دارد. بهگونهای که قسمتی از ادبیات دینی، ادبیات تکفیری است که به وسیلهی کسانی که در تلاش حذف سوژهی جمعی و به سکوت واداشتن آن به نفع اقلیت است، بهکار میاندازند. ادبیات تکفیری، کاری به واکنشهای بروندینی و دروندینی ندارد. هرجاییکه علیه قرائت مسلط که در ارتباط با سازوکار قدرت است، واکنشی دیده شود، ادبیات تکفیری بهکار میافتد.
با این نگاه به ادبیات تکفیری متوجه میشویم که نمیتوان مفهوم آن را در سطح معنای واژگانی آن پایین کشید، بل باید ادبیات تکفیری را بهعنوان سازوکاری از فرهنگ سکوت دانست که تمام ابعاد اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی جامعه را درنوردیده است و مختص رادیکالهای دینی نیست. چه بسا کسانی که باور به مارکسیسم، لیبرالیسم، سکولاریسم و … دارند نیز در چنبرهی این سازوکار ناخودآگاهانه گیر افتادهاند.
آبشخور سازوکار ادبیات تکفیری که قدرت را به نفع اقلیت علیه اکثرت بهکار میاندازد، میتوان در ناخودآگاه فردی و جمعی جستجو کرد.
فروید در کتاب «روانکاوی تودهها» علت تودهگرایی را از دیدگاه روانکاوی چنین بیان میدارد که فرد درگیری «من» و «فرامن» در خود را فرافکنی کرده و به رهبر توده (بهطور نمونه مجیبالرحمن) میدهد و از این طریق با دیگری خود را یکی ساخته و به وحدت دست پیدا میکند. برای رفع این درگیری و تنش، فردیت خود را قربانی خواستههای توده میسازد. به روایت دیگر، «برای توده مبارزه کردن» را قربانی «با توده» میکند. این وحدت توهمی بیش نیست، زیرا در عینیت گرفتار «تناقض» و «تضاد» است و این تضاد را تنها با فرافکنی به رهبر پنهان میکند و در سطح ذهن با قربانی کردن سوژهی جمعی، به آرامش میرسد.
این مساله را از دیدگاه اریک فروم نیز میتوان به بررسی گرفت. وی در کتاب «گریز از آزادی» به این پرسش میپردازد که چرا فرد، آزادی خود را قربانی آن میکند که با جمع (توده) باشد. بهباور وی، جوامع صنعتی برای انسان آزادی فردی را به ارمغان آورده است، اما این استقلال از دیگری او را گرفتار تنهایی ساخته و به همین دلیل آزادی فردی خود را قربانی میکند تا با جمع (توده) یکی شود و از این طریق بر ترس از تنهایی غلبه کند. این فرد دیگر سوژهی جمعی نیست، بل از دیدگاه فوکو براساس سیاست توزیعی در جدول و ردیف تبدیل به عدد شده است.
اما فریره در کتاب «پیداگوژی ستمدیدگان» به این باور است که ستمدیده، تصویر ستمگر را در ذهن خود دارد و زمانیکه میخواهد از وضعیت تحت ستم رهایی یابد، خود را در جایگاه ستمگر میبیند (دو قطبیشدن) و از این طریق فقط جایگاه این دو عوض میشود و مناسبات ستم در جای خود باقی است.
ادبیات تکفیری در سطح روان فردی و جمعی از این سازوکارها استفاده میکند، با یکیشدن فرد در توده، آن را پنهان کرده و با جداکردن فرد از سوژهی جمعی آن را به انقیاد میکشاند و تبدیل به کارگزار این سازوکار میسازد.
ادبیات تکفیری از این دیدگاه در دو جبههی تودهگرایی و نخبهگرایی عمل میکند. تودهها در تلاش شناخت نیستند، بل در تلاش حذف فردیت در جمع هستند. نخبهها نیز با نادیدهگرفتن جمع، تبدیل به سوژهی انتزاعی شده و عینیت و سوژهی جمعی را به رسمیت نمیشناسند.
تودهها که بیشتر از مردم فقیر تشکیل شدهاند، هنوز طبقهای «درخود» هستند و بالعکس نخبهها که بیشتر از طبقهی متوسط و ثروتمند هستند، طبقهای برای خود هستند. به همین دلیل نگاه نخبهگرا، نگاهی از بالا به پایین است و به همین دلیل بیشتر به حذف عینیت به نفع ذهنیت گرایش دارند و با اطلاعات و معلوماتی که فرهنگ سکوت در اختیار آنها قرار داده است، تودهها را متهم به ندانستن میکنند.
در سمت دیگر، تودهها «در خود» بوده و تنشهای روانی خود را به رهبر فرافکنی میکنند. خود را انسانهای نادانی دانسته و به همین دلیل به فرمولهای از پیش ساخته قناعت میکنند. مصداق آن را در کسانی که مدافع مجیبالرحمن هستند، دیده میشود. چه بسا که مجیبالرحمن شباهتهای بیشتری با نخبهها دارد تا با تودهها.
این دو قطبیشدن نیز زادهی سازوکار ادبیات تکفیری است که در تلاش حذف یک قطب است. این دو قطب مکمل همدیگر هستند. حذف هر کدام منتج به حذف دیگری میشود، بهنوعی قطبیشدن سبب میشود که به قطب دیگر هستی بدهد. به همین دلیل این دو قطب در برابر دیگری که در هیچ یک از این دو قطب گفتمان حضور ندارد، هم داستاناند. اعتراض دیگری که بر پایهی عینیت موجود جامعه و در تلاش شکلدهی و تولید سوژهی جمعی است و چون در تضاد با سازوکار قدرت قرائت مسلط قرار گرفته و تن به انقیاد نمیدهد، حذف میشود. به همین دلیل ادبیات تکفیری به حذف انسان نوعی میپردازد که در تلاش تبدیلشدن به سوژهی جمعی است.
Zeen is a next generation WordPress theme. It’s powerful, beautifully designed and comes with everything you need to engage your visitors and increase conversions.