قرآن و آزادی اندیشه

محمد محق
محمد محق

 

 

محمد محق/پژوهشگر

 

در این که قرآن مجید تفکر را ستوده و به اندیشیدن فراخوانده است، تردیدی نیست، زیرا چندین آیه بر این مطلب صراحت دارد و مشتقات این واژه در چندین سوره ذکر شده است(1). همچنان کسانی که نمی‌اندیشند و توانایی‌های ادراکی‌شان را به کار نمی‌اندازند در چندین مناسبت مورد مذمت و نکوهش قرار گرفته‌اند و گاه هم‌سطح چارپایان به شمار رفته‌اند(2) و کسانی که می‌اندیشند و در نتیجه آن به دانایی می‌رسند، سزاوار درجات بلند و منزلت برین شناخته شده‌اند(3).

با بررسی آیات قرآنی در این زمینه روشن می‌شود که رسیدن انسان به بلوغ فکری و رهایی وی از خامی اندیشه و فاصله گرفتنش از خرافی‌اندیشی و دست یافتن وی به متود معقول و سنجیده‌ا‌‌ی برای تفکر و عبورش از موانعی که آزادی اندیشه را از او سلب می‌کند، از اهداف عمده‌ قرآن است.

قرآن از این‌رو بر آزادی تفکر و پختگی آن تأکید می‌‌کند و از آفت‌زدگی آن هشدار می‌دهد که مهم‌ترین جلوه تکامل آدمی تفکر است، زیرا تنها بدین وسیله است که او هم به شناخت خویشتن می‌پردازد و هم به شناخت دیگران، و هم نسبت خود را با خویشتن برقرار می‌کند و هم با جهان پیرامونی. او تنها از این طریق است که به ساز و کارهای نظام هستی پی‌ می‌برد، قوانین حاکم بر فرد و بر جامعه را می‌شناسد و روند حرکت تاریخ را به تحلیل می‌گیرد.

کسانی که اندیشه پویا و تفکر بالنده ندارند، به ارزش و جایگاه انسانی خویش پی نمی‌برند، توانایی‌های خود را درک نمی‌کنند، نحوه به کارگیری امکانات موجود در طبیعت را نمی‌دانند، از برآوردن بسیاری از نیازهای خویش در می‌مانند و در نتیجه برای حل مشکلات خود به شیوه‌های نامعقول متوسل می‌شوند، و در برابر اشیاء و عوامل پیدا و پنهان فراوانی سر فرو می‌کنند و به ذلت و زبونی تن می‌دهند.

آن‌چه نمی‌گذارد انسان به رشد فکری لازم برسد، از نظر قرآن موانع متعددی است و آن‌ها را می‌توان به دو دسته درونی و بیرونی تقسیم کرد.

موانع درونی گاهی موانع روانی است مانند خودخواهی، تبعیت از هوس‌ها و اولویت دادن مفرط به خواسته‌های غریزی(4) و گاهی موانع ذهنی است مانند اتکا کردن به گمان، تخمین، توهم، شایعه، احتمالات ضعیف و فقدان متود درست برای تفکر(5).

موانع بیرونی گاهی موانع فرهنگی است مانند عرف‌ها و باورهای غلط از قبیل مرجع دانستن نیاکان و گذشتگان در هر زمینه و بدبینی به پدیده‌ها و اندیشه‌های نو(6) و… و گاهی دیگر موانع سیاسی و حکومتی است از قبیل حاکمیت استبدادی، چه استبداد از سوی یک فرد اعمال شود(7) و چه از سوی یک طبقه، طبقه‌ای که از آن در چندین نوبت به “مَلأ” تعبیر شده و ویژگی آن “استکبار” و گردن‌کشی خوانده شده است.(8)

موانع یاد شده هر کدام به گونه‌ای مانع آزادی اندیشه و رشد فکری انسان می‌شود و او را در سطح نازل و حقیری نگاه می‌دارد، و طبیعتاً بدون پویایی تفکر دیگر ابعاد وجودی او نیز رشد نخواهد کرد و به تکامل مطلوب نخواهد رسید.

اکنون پس از نکات و مطالب یاد شده که به ظاهر مسلم به نظر می‌رسد، می‌خواهیم این پرسش‌ها را وابکاویم:

آیا قرآن، چنان‌که عده‌ای ادعا کرده‌اند، با آزادی اندیشه و جولان تفکر مخالف است و از آن ممانعت می‌کند؟ اگر آزادی تفکر حق انسان‌ها به شمار رفته است، آیا این حکم به‌طور مطلق متوجه ذات اندیشه است یا به انواع خاصی از تفکر تعلق می‌گیرد؟ به سخن دیگر، آیا چنان‌که برخی از گونه‌های تفکر عبادت به شمار رفته است، برخی دیگر از گونه‌های آن گناه خوانده شده است؟ آیا انگیزه تفکر، متود تفکر و موضوع تفکر مدخلیتی در حسن و قبح آن دارند؟ آیا محدود ساختن تفکر و قید نهادن بر آن با آزادیش قابل جمع است؟ و آیا خطا در عرصه تفکر هم‌سان خطا در عرصه‌ عمل است، یا متفاوت با آن؟ و اگر تفاوتی هست، کدام یک بخشودنی و کدام یک نابخشودنی است؟

کسانی مدعی‌اند که ادیان به شمول اسلام نه تنها مانع آزادی تفکر بل مانع اصل تفکرند و فکر کردن در فرهنگ دینی امری ممتنع است.(9) این ادعا شاید مبتنی بر پاره‌ای دلایل باشد، از جمله، طرز برداشت پاره‌ای متدینان از آموزه‌های دینی، یا طرز برخورد بخش‌هایی از جامعه‌ دینی با گزاره‌های عقلی و مباحث علمی. اما تا جایی که از آیات قرآن تنها منبع قطعی و متفق علیه میان مسلمانان دانسته می‌شود، علاوه بر این‌که هیچ گونه منعی متوجه تفکر نشده، به صراحت و به تکرار بدان فرمان داده شده، و چنان‌که در آغاز نیز اشاره کردیم، نیندیشیدن و امتناع از تفکر مورد انتقاد قرار گرفته است.

صاحبان ادعای یادشده از آن‌جا که نمی‌توانند وجود چنین آیاتی را در قرآن انکار کنند، شاید به تأویل قضیه پرداخته، آن آیات را ناظر به تفکری خاص یا موضوعاتی ویژه بینگارند که موضوعی دیگر است و بدان نیز اشاره خواهیم داشت.

اما این‌که در تاریخ یک دین جریان تفکر با فراز و فرودهایی همراه شده، یا احیاناً با موانعی رو به رو بوده است، عوامل متعددی می‌تواند در آن دخیل باشد و نحوه برداشت از آموزه‌های دینی تنها یکی از آن عوامل می‌تواند باشد، و درست نیست روی‌دادهای کلان تاریخی را که برآیند مقدمات فراوان سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و… است، به یک عامل بازگرداند و طرز برداشت خاصی از برخی تعالیم یک دین را که خود از سویی زاده‌ شرایط خاص تاریخی و فرهنگی است، منشأ همه آن روی‌دادها به حساب آورد.

شاید گفته شود که قابلیت متون اصلی یک دین برای چنان قرائت خردستیز و اندیشه‌گریزی، نقطه ضعفی برای آن دین و دلیلی بر آن ادعا است. ایرادی از این نوع، بحث را به جای باریک‌تری می‌کشد، زیرا این تنها متن‌های دینی نیستند که قابل تفسیرهای متعدد و کمابیش متفاوتی هستند، بل هر متن دیگری نیز با این مشکل دست به گریبان است. وانگهی همه بر دردسرساز شمردن این ویژگی هم‌داستان نیستند، و بسیارند کسانی که قابلیت یک متن را برای تفسیرهای متعدد نشانه غنامندی و فربهی آن می‌دانند، زیرا از این راه با پدیده‌های نو و تحولات جدید در زندگی انسان‌ها ارتباط پیدا می‌کند، و تازه‌های فکر و فرهنگ از طریق پیوند خوردن با یک اصل و منبع دیرینه، رگ و ریشه و بلکه هویت اصیل پیدا می‌کنند، و گسستی در درون یک فرهنگ رخ نمی‌دهد که ارتباط گذشته، حال و آینده‌اش را قطع کند و در شخصیت فرهنگی یک قوم یا امت چندپارگی، از هم‌گسیختگی و اضمحلال را به دنبال آورد.

هم‌چنان اگر قابلیت یک متن برای ارایه‌ تفسیری بد، عیبی برای آن تلقی شود، قابلیت آن برای ارایه تفسیری نیک، حسنی برای آن است، و آنچه را موجب هراس و واهمه است جبران و درمان خواهد کرد، و در پایان تفسیری با اقبال بیشتر مواجه خواهد شد که از منطق قوی‌تر برخوردار باشد و نفع افزون‌تر به انسان‌ها را در‌ پی بیاورد: “فأما الزبد فیذهب جفاًء و أما ما ینفع الناس فیمکث فی الأرض”.(11)

از آن گذشته قابلیت تفسیر خوب و بد یا رسا و نارسا مخصوص متن‌ها نیست و هم‌چنان‌ که عالمان هرمنوتیک نشان داده‌اند دامنه‌ تفسیرگری آدمی بسی فراتر از محدوده متن‌ها گسترش می‌یابد و شامل بسیاری پدیده‌های اجتماعی، سیاسی، تاریخی و حتی طبیعی می‌شود، و گویا قلمروی نمی‌توان یافت که از تیررس تفاسیر آدمیان به دور باشد یا تنها یک تفسیر را بر بتابد و بس. به همان گونه که ارایه تفسیرهای بد و غلط از طبیعت و تاریخ و… عیبی برای خود آن‌ها نیست، نباید متن‌های دینی را نیز به دلیل ارایه شدن تفسیرهای نارسا از آن‌ها به محکومیت کشید.

مطلوب دانستن آزادی اندیشه و پویایی آن برداشتی نیست که اشخاصی چند از برخی آیات قرآن داشته باشند، بل دیدگاهی است که مورد اجماع همه اندیشمندان مسلمان است، و اگر اختلافی هست بر سر تفصیلات این قضیه است، از جمله پرسش دومی که مطرح کردیم و آن این‌که آیا اندیشه در ذات خود مطلوب و پسندیده است و داشتن آزادی در عرصه‌ تفکر حق طبیعی انسان‌ها است و به هیچ روی و به هیچ دلیلی نباید از آنان بازستانده شود، یا این‌که انواع خاصی از تفکر جایز و مطلوب است و انواع دیگری از آن ناجایز و نامطلوب؟

بنا بر آن‌چه از آیات قرآن دانسته می‌شود جز گونه‌هایی از تفکر که مشکل متودیک دارند و در آغاز بدان‌ها اشاره کردیم، مانند اتکا به گمان و تخمین و بها دادن بیش از حد به توهمات و احتمالات ضعیف و معتبر دانستن شایعات و بنا کردن تفکر بر چنان پایه‌هایی و… دیگر هیچ گونه ایرادی متوجه اصل تفکر نگردیده و محدودیتی برای آن وضع نشده است. یعنی موردی نمی‌توان یافت که در آن میان انواع تفکر مرزی کشیده شده و گفته شده باشد مثلاً این تفکر مطلوب است و آن تفکر نامطلوب. به همان‌گونه که نیندیشیدن به‌طور مطلق در قرآن ناپسند خوانده شده است، اندیشیدن به‌طور مطلق پسندیده دانسته می‌شود. به همین جهت روایاتی که در این باره آمده، تفکر را به قید خاصی مقید نکرده است. مثلاً این احادیث:

“تفکر ساعة خیر من عبادة ستین سنة”(12). یعنی یک لحظه اندیشیدن بهتر از شصت سال عبادت است.

“لم یکن لقمان نبیاً و لکن کان عبداً کثیر التفکر.”(13) لقمان پیامبر نبود اما بنده‌ای پیوسته در حال تفکر بود.

“سألت أم الدرداء ما کان أفضل عبادة أبی الدرداء؟ قالت التفکر والاعتبار.”(14) از ابو الدردا پرسیدم که بهترین عبادت ابوالدردا چه بود؟ پاسخ داد اندیشیدن و عبرت گرفتن.

“عن عامر بن قیس قال سمعت غیر واحد و لا اثنین و لا ثلاثة من أصحاب محمد (ص) یقولون: إن ضیاء الایمان أو نور الایمان التفکر.”(15) از عامر بن قیس روایت شده است که گفت از چندین صحابی، نه یک یا دو یا سه نفر، شنیده است که می‌گفتند روشنایی یا پرتو ایمان اندیشیدن است.

اهمیت تفکر تا جایی بوده است که برخی از اهل علم آن را با برخی از عبادات اساسی به  مقایسه گرفته‌اند، چنان‌که قرطبی در تفسیرش گفته: “قاضی ابن العربی گفته است: مردمان اختلاف کرده‌اند که کدام یک از این دو عمل فضیلت بیشتر دارد؛ تفکر یا نماز؟ متصوفان به این‌سو رفته‌اند که تفکر بهتر است، زیرا مایه‌ معرفت است، و آن بالاترین مقامات شرعی است، اما فقیهان بدین نظرند که نماز بالاتر است، زیرا در حدیث بدان تشویق و ترغیب صورت گرفته است. (16)

امام فخرالدین رازی در توضیح این حدیث “تفکر یک لحظه بهتر از عبادت شصت ساله است” چند دلیل آورده است که برتری تفکر را نشان دهد، از جمله: “یکی این‌که تفکر انسان را به خدا می‌رساند و عبادت به ثواب الهی، و آن‌چه وی را به خدا برساند بهتر است از آن‌چه وی را به غیر وی برساند، دوم این‌که تفکر عمل قلب است و طاعت عمل جوارح (اعضا) و از آن‌جا که قلب خود مهم‌تر از جوارح است عمل آن نیز بهتر و مهم‌تر از عمل جوارح است.” (17)

اما در این زمینه نکته‌ جالب توجه این است که در کنار تفکری که عبادت خوانده شده و گاهی از عبادت مهم‌تر تلقی شده است، هیچ نوعی از تفکر در خصوص دین گناه خوانده نشده و در شمار معاصی قرار نگرفته است. این در حالی است که ممکن است گاهی تفکر آدمی متوجه متافیزیک و امور فراتر از جهان طبیعت شود و به پرسش‌هایی بپردازد که متعلق به چگونگی آفرینش، هدف از آفرینش، ابعاد و لایه‌های نظام هستی، نیروهای اثرگذار در چرخه‌ کاینات و مسایل دیگری از این قبیل باشد، و از آن مهم‌تر اندیشیدن به آن‌چه که دورترین موضوع از دیدرس ذهن و خرد آدمی است؛ یعنی ذات و صفات خداوند و کیفیات متعلق بدان به‌ویژه آن‌چه در نصوص دینی آمده است.

این موضوعات هرچند در نظر برخی مسلمانان حساسیت‌برانگیز است به‌ویژه طیف‌هایی که گرایش “ظاهرگرایانه” دارند، ولی در قرآن مجید هیچ منعی در این زمینه وارد نیست، و در هیچ آیتی گفته نشده است از اندیشیدن بدین گونه موضوعات بپرهیزید که عاقبتی ناخوشایند دارد و موجب گناه و معصیت می‌‌شود.

امام رازی گریز از دشواری‌ها و ناهمواری‌های تفکر را ویژگی کسانی دانسته است که مورد انتقاد قرآن قرار گرفته‌اند (18) و پاداشی را که به صابران داده می‌شود شامل حال کسانی نیز دانسته است که بر سختی‌ها و دشواری‌های تفکر شکیبایی نشان می‌دهند(19) و گفته است: “بالاترین منزلت برای صدیقان تفکر در دلایل ذات و صفات است”(20) و این احتمال را نیز در نظر گرفته است که هرگاه انسان به تفکر در صفات خداوند بپردازد ممکن است عقل و خردش او را به تفکر درباره ذات خداوند(ج) بکشاند.(21)

البته او کافی دانسته است که انسان به این نتیجه برسد که خداوند(ج) بالاتر از آن است که بتوان تصورش کرد، و رسیدن به این نتیجه را اوج معرفت و کمال عرفان برای آدمی دانسته است.

کسانی از مفسران تفکر درباره ذات خداوند(ج) را نیز جایز و مطلوب دانسته‌اند، چنان‌که “آلوسی” نقل کرده است: “مولانا شیخ‌الاسلام تصریح کرده است که این قسمت از آیه “و یتفکرون فی خلق السماوات و الأرض” بیان تفکر درباره افعال خدای متعال است، و قسمت نخست آن “یذکرون الله قیاما و قعوداً” مطلقاً بیان تفکر درباره ذات الهی است.” (22)

مراجعه به روایات نشان می‌دهد که مسلمانان نخستین، هرگاه به تفکر در امور غیب و متافیزیک می‌پرداختند، برای آنان پرسش‌هایی پدید می‌آمد که به بنیادی‌ترین امور اعتقادی‌شان تعلق داشت و بیم آن می‌رفت که عمیق‌تر شدن در آن زمینه بنای ایمان‌شان را زیر و رو کند. به همین دلیل، این مشکل را با پیامبر اسلام (ص) در میان می‌گذاشتند، ولی با هیچ توبیخی رو به رو نمی‌شدند، و بر ایمان‌شان از سوی آن حضرت (ص) صحه گذاشته می‌شد، چنان‌که در این روایت در صحیح مسلم می‌بینیم: “إنا نجد فی أنفسنا ما یتعاظم أحدنا أن یتکلم به” قال (ص) أ و قد وجدتموه؟ قالوا نعم. قال: ذاک صریح الایمان” و فی روایة: سئل النبی (ص) عن الوسوسة فقال تلک محض الایمان.” (23) یعنی ما در دل‌های خود چیزهایی می‌یابیم که از بر زبان راندن آن‌ها بیم داریم. پیامبر گفت: آیا واقعا چنین حس کردید؟ گفتند بلی! فرمود این همان ایمان واضح است. در روایت دیگر آمده است که از پیامبر (ص) در مورد وسوسه در امور اعتقادی پرسیده شد، او گفت این همان ایمان خالص است.

نووی، در شرح این حدیث از امام مائدی نقل کرده است که اگر وسوسه‌ها به سادگی از ذهن انسان دور نشود، چاره‌ای نمی‌ماند جز متوسل شدن به استدلال و مباحث نظری تا وی آرامش و اطمینان خود را بازیابد و از چنگ آن‌ها رهایی پیدا کند.(23)

با توجه به نکات ذکرشده درمی‌یابیم که پویایی تفکر از دید نصوص دینی هیچ مانعی ندارد، هرچند به اساسی‌ترین امور اعتقادی نیز تعلق گیرد. کسانی البته با این دیدگاه موافق نیستند و هرگونه نزدیک شدن نظری و فلسفی به مباحث خداشناسی را خطرآفرین و هراس‌انگیز می‌دانند، چنان‌که محی‌الدین ابن عربی گفته است: “خداوند سبحان فرموده است”، “و یحذرکم الله نفسه” و این بدین معنا است که متعرض تفکر درباره ذات خداوند نشوید، و کسانی که درافکندن بحث‌های نظری پیرامون خداوند را پیشه کرده‌اند، اگرچه از اهل الله بوده‌اند مانند ابوحامد غزالی و کسانی جز او، مرتکب بی‌ادبی گردیده‌اند، زیرا خدایی که اهل شرایع می‌پرستند غیر از آن است که اهل تفکر عبادتش می‌کنند.”(25)

اگر شیخ اکبر تفکر درباره خداوند را از موضعی شهودی و اشراقی ناپسند دانسته است، کسانی دیگر از موضع استناد به روایات به این دیدگاه تمایل یافته‌اند، و بیش‌ترین استدلال این عده به تنها روایتی است که در این باره وارد شده و به شهرت رسیده است؛ با این عبارت: “تفکروا فی آلاء الله و لا تتفکروا فی الله.”(26)

روایت فوق هرچند در طول تاریخ مسلمانان محل استناد و استشهاد فراوان بوده و مبنای دیدگاه‌هایی در این زمینه شده، و کوشش شده است با استدلال به آن جلو بسیاری از تحقیقات و تعمقات کلامی و اعتقادی گرفته شود، اما این روایت با چند اشکال عمده مواجه است: نخست این‌که برای آن تأییدی صریح در قرآن مجید نمی‌توان یافت، حال آن‌که بسیاری از اهل علم بر این باورند که یکی از معیارهای قبول یک روایت تأیید آن از سوی قرآن است، هرچند گروهی دیگر عدم مخالفت آن با قرآن را کافی دانسته است. از نظر گروه نخست هر روایتی به ویژه آن‌چه متعلق به عقاید یا احکام حلال و حرام است، باید تأیید آن در قرآن وجود داشته باشد.

دوم این‌که این روایت با روایات معتبرتری که پیش‌تر درباره صحابه و اندیشیدن‌شان به امورغیبی و متافیزیکی نقل کردیم در تضاد قرار می‌گیرد، و سوم که مهم‌تر است، دیدگاه محدثین درباره این روایت است، چنان‌که محدث مشهور شیخ ناصرالدین آلبانی تحقیق کرده است این روایت ضعیف است، و با همه شواهدی که برای آن جستجو کرده است از مرتبه‌ “حَسَن” بالاتر نرفته است. (27) در نتیجه، روایت فوق روایت غیرصحیح بوده و نمی‌تواند مبنای مستحکمی برای استدلال در این زمینه باشد.

با توجه به آن‌چه گذشت، گشایش آفاق اندیشه در برابر ذهن و خرد آدمی مقدمه دیگر کمالات او است و نمی‌توان به صرف احتمال لغزش‌هایی در این زمینه جلو تحرک فکری انسان‌ها را گرفت و این نعمت مهم را که زیربنای انسانیت آنان است از ایشان سلب کرد.

اما این درست است که گاهی انگیزه‌های سوء از قبیل برآوردن عقده‌ها، دست‌یابی افسارگسیخته به آرزوهای شهوانی و اموری از این دست، در جهت دادن به تفکر آدمی، موثر واقع می‌شود، و این نیز درست است که محرومیت از متودهای سنجیده، علمی و ضابطه‌مند در زمینه تفکر به نتایج مطلوبی نمی‌انجامد و ضریب خطا در اندیشدن را بالا می‌برد، و این نیز ثابت است که موضوعات تفکر از اهمیت یکسان برخوردار نیست، و پرداختن به برخی موضوعات جز ضیاع وقت و سرگرمی ذهنی نمی‌باشد؛ حال آن‌که پرداختن به برخی موضوعات دیگر گره‌های فراوانی را در عرصه‌های نظری یا عملی می‌گشاید، ولی هیچ یک از این ملاحظات دلیلی برای سرکوب اندیشه و تحریم تفکر نمی‌تواند باشد، زیرا این موارد همه اموری عرضی است و از ذاتیات تفکر به حساب نمی‌رود، و می‌توان برای هرکدام چاره‌ای اندیشید.

اما نباید انکار کرد که شماری از مسلمانان از آزادی اندیشه هراسانند و تلاش‌شان همواره بر این است که هشدارها را در این زمینه افزایش بخشند، خطوط قرمز را پررنگ‌تر کنند و روز به روز محدودیت‌های بیش‌تری بر جریان تفکر تحمیل کنند، بدین تصور که بدون آن دیانت و اعتقادات مسلمانان با خطر مواجه می‌گردد و از خنکای یقین و جزمیت اعتقاد کاسته می‌شود و بادهای ناملایم شک و تردید بر سراپرده ذهن و قلب مومنان راه خواهد یافت.

این واهمه‌ها هرچند به ظاهر خوش‌نما و موجه به نظر می‌رسد، اما در پایه متزلزل است، به چند دلیل: نخست این‌که تلاش برای بستن دریچه‌های تفکر بر روی خرد آدمی تأثیری مقطعی دارد و هر آن این احتمال وجود دارد که با وزش نسیمی ملایم یا تندبادی سخت، بسته به وضعیت ذهنی و روانی فرد، این دریچه‌ها گشوده شود و انواع پرسش‌ها به ساحت ذهن او راه یابد و خواب آرام وی را مشوش کند.

دوم این‌که تشخیص خطا و صواب اندیشه‌های رایج ممکن نیست مگر با میدان دادن به اندیشه‌های مختلف و گذراندن یکایک آن‌ها از فیلتر بررسی نقادانه تا آن‌چه درست‌تر و استوارتر است با تکیه بر منطق خویش از میدان آزمون سربلند به‌درآید، و آن‌چه به کجی و نارسایی گرفتار است، خود به خود رو به افول گذارد.

سوم این‌که اندیشه و عمل از یک جنس نیستند و خطا در هر کدام حکمی جداگانه دارد، بدین معنا که عمل غالباً زاده اراده است هرچند اندیشه در آن بی‌تأثیر نیست، ولی این تأثیر بیش از آن‌که مستقیم باشد به وساطت اراده صورت می‌گیرد، و اراده تحت تأثیر عوامل دیگری است و از همه بیش‌تر تمایلات غریزی.

اگر اندیشه در اثر عوارضی که پیش از این یاد کردیم، آفت نبیند و استقلالش را از اراده و تقدمش را بر آن حفظ کند، ساحتی پاک و خجسته است که درآمدن در آن حتی اگر خطا باشد صواب است، چنان‌که در حدیث صحیح و مشهوری آمده است: “المجتهد قد یخطی و قد یصیب، فان أصاب فله أجران و إن أخطأ فله أجر واحد”.(28)

اجتهادی که در این حدیث بدان اشاره شده است، قطعاً تلاشی است در عرصه‌ تفکر و نه در عرصه‌ عمل، و اگر نتیجه‌ای عملی نیز بر آن مرتب شود، به تبعیت خواهد بود نه به اصالت.

سخن بازپسین این‌که از آزادی اندیشه نباید ترسید، از خرد جستجوگر نباید هراسی به دل راه داد، و از تلاش‌های فکری بدیع و نوآور نباید گریزان شد، چراکه اگر خواهان بالندگی فکر و فرهنگ باشیم، چاره‌ای نخواهیم داشت جز استقبال از ذهنیت‌های خلاق، اندیشه‌ورزی‌های جسورانه، پرسش‌گری‌های خردمندانه، مناقشه‌های نقادانه و تئوری‌پردازی‌های پخته و حکیمانه!

 

منابع:

  1. به عنوان نمونه مراجعه شود به: انعام: 266، اعراف:50، نحل: 148، سبأ: 44، حشر: 46، یونس: 21، رعد: 24، روم: 21.
  2. اعراف: 179، و فرقان: 44.
  3. مجادله: 11.
  4. فرقان: 43، و جاثیه: 23.
  5. انعام: 116، یونس: 36.
  6. غافر: 29.
  7. اعراف: 76، سبأ: 32، غافر: 40.
  8. آرامش دوستدار، امتناع تفکر.
  9. رعد: 17.
  10. فخرالدین رازی، تفسیرکبیر، ج1 ، ص 468
  11. قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ج 14، ص 59
  12. آلوسی، روح المعانی، ج 3، ص 367
  13. همان
  14. قرطبی، همان، ج 4، ص 315
  15. رازی همان
  16. همان، ج 16، ص 403
  17. همان، ج 11 ، ص 457
  18. همان، ج 5 ، ص 15
  19. همان، ج 12، ص 220
  20. آلوسی ،همان ، ج3 ، ص 366.
  21. صحیح مسلم ، باب بیان الوسوسۀ فی الایمان، ج 1، ص 325
  22. نووی‌، شرح صحیح مسلم، ج 1 ، ص 253
  23. محی‌الدین ابن عربی، الفتوحات المکیۀ ،ج4 ص 47، همچنان : همان ،ج 5 ص 41
  24. طبرانی، المعجم الکبیر، ج11 ، ص 313
  25. ناصرالدین آلبانی ، سلسلۀ الاحادیث الصحیتحه ، ج4، ص 287
  26. متفق علیه

Zeen is a next generation WordPress theme. It’s powerful, beautifully designed and comes with everything you need to engage your visitors and increase conversions.

Top Reviews