بازخوانی اخلاق فضیلت چگونه توجیه می‌شود؟

بازخوانی اخلاق فضیلت چگونه توجیه می‌شود؟
سید حسین اشراق

فضیلت خاص انسان است، زیستن براساس عدالت و راستی است.

                                                                                       سقراط

سید حسین اشراق

 چکیده  

محور قرار گرفتن  پارادایم اخلاق فضیلت[1] برای شکوفایی ارزش‌های هنجارین، سابقه‌ی دیرینه در تاریخ‌چه‌ی مباحث اخلاقی دارد و خاستگاه آن‌را تا زمان یونان باستان می‌توان پی‌گیری  کرد. هرچند تقریرهای متعدد فضیلت از سوی دانش‌مندان از آغاز تاکنون ارایه شده است، اما وجه مشترک همه‌ی آن‌ها تاکید بر ارزش ذاتی، کیفیت اخلاقی و واقعیت داشتن آن می‌باشد.

تحلیل‌گران، بنیان‌گذاران این نظریه‌ی اخلاقی را سقراط و افلاتون به‌ویژه ارسطو دانسته‌‌اند که با آغاز رنسانس در غرب به انزوا رفته و جایش را به دو رقیب اصلی، یعنی اخلاق وظیفه‌گرای کانت و پیامدگرایی جان استوارت میل داده است‌. تنها از دهه‌ی ۱۹۶۰ به بعد است که بحث دوباره فضیلت‌گرایی وارد عرصه‌ی ادبیات فلسفه‌ی اخلاق شده و معطوف نشان دادن ضعف‌‌‌های نظریه‌های رقیب و پی‌بردن به کاستی‌های معرفتی آن‌ها شده است.

اخلاق فضیلت در دوران معاصر از جانب فیلسوفان نو ارسطویی و نو توماسی احیا شد و حامل  بصیرت‌های مهم برای مواجهه با پیچیدگی‌های اجتماعی دوران معاصر است. پیچیدگی‌هایی که اقتضا می‌کند اخلاق فضیلت بازخوانی شود و تحولات معطوف به‌زندگی معنادار را رقم بزند.

  درآمد

کانت فیلسوف وظیفه‌گرا، فضیلت را قدرت اخلاقی اراده‌ی انسان در هم‌آهنگی با مکلفیت معطوف به‌غایت قصوای هستی انسان، تحلیل کرده است.‌ مفهومی‌که فیلسوفان یونان از آن «سلامت نفس» و «تعادل درونی» انسان برای «قبول و توانایی انجام مسوولیت اجتماعی» (کانت،۱۳۸۰ الف: ۱۶) را مراد می‌کردند و علم اخلاق را به‌عنوان رکن مهم و کلیدی حکمت عملی برای شناخت و تبیین انواع فضیلت می‌شناختند.

مورخان اخلاق برآنند که جستار اخلاق فضیلت‌[2] برای نخستین‌بار در یونان باستان مطرح شد و از جایگاه ارزش‌مندی در فلسفه‌ی یونان برخوردار بوده است.‌ آغاز جدیدی که توجه از اصول نخستین عناصر طبیعی به جست‌وجوی مبادی حیات انسان را وارد مرحله‌ی تازه کرده بود، مرحله‌ای‌ که نقطه‌ی عطف آن سقراط[3] به‌شمار می‌رفت،‌ به‌گونه‌ای که آرای او از زبان افلاتون[4] بیان شده و مرزبندی میان اندیشه‌های آن دو پیش‌کسوت در این زمینه را دشوار کرده است.

پارادایم سقراطی را می‌توان اخلاق عنایت به منش‌ها، انگيزه‏‌ها، نيت‏‌ها و خصال کنش‌گران به‌جای پرداختن به افعال آن‌ها دانست.‌ از همین‌رو، پرسش ديرينه‌ی «چگونه بايد زيست؟» را با طرح «حیات فضيلت‌مندانه» پاسخ گفته است.

اخلاق فضيلت، معطوف پرورش ظرفیت‌های انسان‌ها به‌سوی تعالى است كه در نهايت نیکویی رفتار کنند و الگويى براى برانگیخن ديگران در مسیر شکوفایی ارزش‌های مبتنی بر «خیر» ‏باشند. از همین‌رو بیش‌تر از هرچیز ناظر به ‌آراسته‌بودن سوژه با احكام اخلاقى است و بحث اولویت «وظيفه» یا «نتیجه» را پیش‌فرض نمی‌گیرد. به‌همین جهت ارزيابى اخلاقى عمل يا نتايج آن را در درجه‌ی نخست واجد اهمیت تلقی نمی‌کند، بل عظمت روح فاعل و منش روبه استعلای او را اهم می‌شمارد. همین‌سان تعادل باطنی را ستایش می‌کند و ارزش‌مند می‌خواند که به‌واسطه‌ی فاعل فضيلت‏مند انجام شده باشد.

تمايز نظريه‏‌ها براساس معيار الزام و ارزش بدين معنا نيست كه تنها اخلاق فضيلت به ارزش‌هاى اخلاقى اهميت مى‏دهد و دو نظريه‌ی ديگر «اخلاق وظیفه‌گرا»[5] و «اخلاق نتیجه‌گرا»[6] به انكار آن پرداخته يا حداقل از آن چشم‌پوشی كرده‏‌اند، بل مراد اين است كه يكى «فضيلت» را محور قرار مى‏دهد و تمامی امور را بر مبناى آن مى‏سنجد و ديگران بر الزامى بودن کنش آدمی و غایت‌مندی آن اهمیت کانونی قایل‌اند.

در ادبیات فلسفی:

«فضیلت» ترجمه‌ی واژه‌ی یونانی آرته[7] و  به‌معنای تخصص و مهارت در یک موقعیت و مسوولیت اجتماعی است، معنایی‌که مورد توجه سوفسطاییان بود که مدعی تعلیم و پرورش آن در افراد بودند و سقراط با جنبه‌ی تعلیمی آن مخالف و آن را گوهری فطری در سرشت انسان می‌دانست. به‌همین جهت با سوفسطاییان به مخالفت پرداخت (کانت، همان: ‌۱۶).

در مشرب سقراطی مفهوم فضیلت با عینیت «کمال» آدمی رابطه‌ی جدی دارد. از این منظر هدف از خلقت هر فرد، تحقق بخشیدن به‌کمال نوعی آن است که براساس فصل ممیز آن نوع برجسته می‌شود. از همین‌رو اگر درباره‌ی فضیلت یک انسان سخن می‌گوییم، نخست باید بدانیم فصل ممیز انسان که مشخص‌کننده‌ی کمال وجودی او می‌باشد، چیست؟

ارسطو تصریح کرده است که فصل ممیز انسان با موجودات دیگر، همانا «خرد» او است و بنابراین فضیلت انسان با به‌کارگیری «خرد» و تحقق آن بستگی دارد که در صورت‌های متنوع ظهور و نمود پیدا می‌‌کند. از این‌رو است که ارسطو از فضایل مختلف مربوط به «خرد» مانند نظر کردن و یا تدبیر به‌عنوان مبنای فضایل اخلاقی، سخن به‌میان آورده است. این تعریف امروزه اما دچار نوعی دگردیسی شده و جایگاه روایت کلان در عرصه‌ی اخلاق فضیلت را ندارد. معنای دیگر فضیلت را منتقدان اخلاق مدرن نوعی ویژگی نفسانی و کیفیت اخلاقی درنظر می‌گیرند که موجب اعتدال در عمل‌کرد قوای نفس می‌‌شود و قلم‌رو خواست‌ها و علایق آدمی را درمی‌نوردد، کاربردی که خلاف انگاره‌ی ارسطو[8] فراتر از رابطه‌ی فضیلت‌ با «خرد» عرصه‌های دیگر، به‌ویژه قوه‌های مربوط به حیات معنوی مانند عواطف، زیباشناختی و بصیرت مواجهه‌ی «خود» با «دیگری» را نیز دربر‌می‌گیرد.

 تاريخ‌چه‌ی اخلاق فضيلت‌محور

طرح اخلاق فضيلت به‌معنای اعتدال در اندیشه و عمل را می‌توان تا يونان عهد باستان ردیابی کرد. مشهور است که عقلای سبعه‌ی یونان قدیم بر معبد آپولو در دلفی جمله‌ا‌ی نوشته بودند: «از افراط پرهیز کن!». با همین پس‌منظر است که بحث از ماهيت فضایل گونه‌های آموختنى يا موهوبى آن در میان فلاسفه‌ی پیش از سقراط از جمله سوفسطائيان نیز وجود داشته است، اما در تاريخ فلسفه، از سقراط به‌عنوان آغازگر اين بحث یاد می‌شود. اصالت او را تحلیل‌گران به این دلیل صحه گذاشته‌اند که افزون بر «تشخیص کاربرد کلی آرته[9]، کیفیت اخلاقی آن را مورد تاکید قرار داد و در جهت تبیین فلسفی آن به‌عنوان یک واقعیت قابل تعریف مساعی به خرج داد» (گاتری، ۱۳۷۵: ۱۷۲) تا کاربست عملی پیدا کند و «زیستن براساس عدالت و راستی» (همان: ۱۷۱)، آراسته شود. از همین‌رو وقتی در جمع جوانان شهر حاضر مى‏شد و از آنان مى‏پرسيد چگونه بايد زيست؟ خود نیز پاسخ مى‏داد: «فضيلت‏مندانه» (گاترى،۱۳۷۶: ۲۶۰).

مکتوبات گزنفون و افلاتون هر دو حکایت از این دارند كه مباحث سقراط پيوسته در ارتباط با فضایل بوده است و وى بدون آن‌كه در صدد تولید نظريه‌ی انتزاعی باشد، سعى در پايه‌گذارى بناى اخلاق هنجاری در میان مردم می‌کرد.

آگاهان فلسفه‌ی اخلاق بدین باور اند که نخستين نظریه‌پردازی درباره‌ی فضایل را افلاتون بنا نهاده، اما تبيين كلاسيك فلسفی آن را از آن ارسطو می‌دانند. هردوی آن‌ها به‌سهم خویش، پرسش‌هاى سقراط درباره‌ی فضایلى مانند: پارسايى، شجاعت، عدالت، رابطه‌ی معرفت با ماهيت فضایل و نحوه‌ی عمل به فضایل براى دست‌يابى به‌خير را جدی انگاشتند و بر آن شدند تا با بسط ایده‌هاى سقراط، ابعاد ضرورى روان‌شناختى- سياسى و متافيزيكى هر فضيلت، آرای نسبتاً جامعى درباب فضایل را مطرح و ارایه کنند.

تحلیل‌گران باوجود این‌که مساعی فکری سقراط و افلاتون درباره‌ی امور اخلاقی را ستایش می‌کنند،‌ اما از نبود انسجام روش‌مند آرای آن‌ها در این حوزه نیز سخن به‌میان آورده‌اند، کمبودی‌که ارسطو در پی جبران آن برآمد و اندیشه‌هایش را با دقت و ژرفای توام با نظم ارایه کرد. آرای اخلاقی ارسطو به‌صورت مشخص در اثر معروف‌اش «اخلاق نیکوماخوس»[10] که به‌مثابه‌ی یکی از منابع مهم حوزه‌ی اخلاق به‌شمار می‌رود، گرد آمده‌اند.

مقوله‌ی «فضیلت» را ارسطو از جنسِ کیفیاتِ پایدارِ نفسانی و متفاوت از استعدادِ انجام یک‌چیز در نظر گرفته است. از نظر ایشان «فضیلت»: استعداد تعیّن‌یافته برای انجام فعل پسندیده و ستایش‌برانگیز است که موجب صدور سهل و روان کار نیک، از آدمی می‌شود.

ارسطو بحث رابطه‌ی فضيلت با سعادت را مهم می‌دانست و عمل به فضايل براي زیست سعادت‌مندانه را ضروري مي‌انگاشت. هم‌چنان نگاه به «خیر بشر» (ریچلز، ۱۳۸۷ : ۲۳۹) برای سعادت را در منظومه‌ی فکری خودش کانونی تلقی می‌کرد. از نظر ایشان «سعادت، نهايي‌ترين غايت» (راس،۱۳۷۷: ۲۹۱) به‌شمار می‌رفت، به‌گونه‌ای كه غايت‌های دیگر در نسبت با آن، غايت‌های مياني شمرده مي‌شوند. از نگاه ایشان سعادت داراي دو خصوصيت است: نهايي‌ترين غايت و بسنده براي خودش، يعني «فضیلت به‌تنهايي زندگي را مطبوع مي‌كند و بي‌‌نياز از همه‌چيز مي‌سازد» (ارسطو،‌ ۱۳۸۵: ۲۸). پرسش اساسي اين است كه سعادت با اين خصوصيات چيست؟ ارسطو مي‌گويد: غايت هرچيز به‌وسيله‌ی كاركرد ویژه يا فصل مميز آن شناخته مي‌شود، چنان‌چه كاركرد چاقو بريدن است. فصل مميز انسان نیز رفتار خردمندانه‌ی او است. چنان‌چه آدمي براساس همین قوه‌ی خرد عمل کند، در مسیر سعادت قرار می‌گیرد. به‌همین جهت ارسطو از سعادت «فعاليت نفس در انطباق با كامل‌ترين فضيلت» (مک اینتایر، ۱۳۷۹ : ۱۳۲) را مراد مي‌كرد و هم‌چون غايت ‌انگار اخلاقي از رابطه‌ی تنگاتنگ فضايل و حیات نیکو سخن به‌میان می‌آورد.

سعادت از منظر ارسطو، جهت‌مندی اعمال در راستاي هدف شمرده می‌شود. او از غایت ذاتی کارهایی سخن به‌میان آورده که عالی‌ترین آن منجر به‌سعادت می‌شود. غايت‌نگری که هدف دانستن خير اعلي و سعادت در کانون آن قرار گرفته است. مطابق اين نظر، همان‌گونه که نتايج نیکو در درستي اعمال از پیوند وثیق برخوردار است، قابلیت‌های تحقق سعادت نیز با رفتار ستوده، رابطه‌ی همه‌جانبه دارد. به‌بيان ديگر، در اين نظريه فضايل افزون بر ارزش ذاتي، مهم‌ترين منابع دست‌يابي به‌سعادت نیز به‌شمار می‌روند. در اين صورت است که براساس رفتار افراد مي‌توان به فضيلت‌مندي آنان پي برد و از پیمودن مسیر سعادت به‌واسطه‌ی آن‌ها سخن به‌میان آورد. در اين تفسير، هرچند فاعل اخلاقي مورد توجه قرار دارد، اما فعل درست و فضيلت‌‌محور نيز به‌عنوان امر مستقل از فاعل اخلاقي مورد ارزيابي قرار می‌گیرد. مطابق اين ديدگاه، اين عبارت ارسطو كه «انجام كار از ناحيه‌ی فرد فضيلت‌مند، علت درستي و فضيلت‌مندي است» (Slote, 2000: 332) نيز اين‌گونه تفسير مي‌شود كه تنها افرادي مي‌توانند بدانند كه كدام عمل صحيح و كدام خطا است، كه با تلاش و ممارست به‌سازگاري و تعادل دروني رسيده و در واقع فضيلت‌مند باشند.

در قرون وسطا نیز الگوی ارسطویی اثرگذار بوده است.‌ فیلسوفان مسیحی به‌ویژه توماس آکویناس[11] ساختار و روش اخلاقی ارسطو را پسندیده و آن را مبنایی برای تبیین اخلاق مسیحی قرار داده‌اند. آن‌ها هم مانند ارسطو از شناخت نفس و کارویژه‌ی آن آغاز کردند و البته با توجه به اختلافی که درباره‌ی حیات انسانی و گستره‌ی آن داشتند، فهرست متفاوتی از فضیلت‌های اخلاقی ارایه کردند.

تفاوت عمده‌ای میان الگوی ارسطویی و پارادایم مسیحی درباره‌ی اخلاق مبناهای ناهمگون عقل و وحی بود. آکویناس تلاش ورزید نوعی انسجام میان یافته‌های وحیانی و داده‌های عقلانی ایجاد کرده و مجموعه‌ی آن‌ها را در یک ساختار عام‌تر، تبیین و توجیه کند. او الگوی ارسطو را نسبت به نظریات اخلاقی دیگر ترجیح داده و در جهت سازگار کردن‌اش با آموزه‌های مسیحی تلاش فراوان به‌خرج داده است، روند التقاطی که با پدیدارشدن طلیعه‌ی رنسانس به چالش کشیده شد.

رنسانس در واقع آغازي برای فرایند عرفی‌شدن اندیشه‌ی انسان و دنیوی شدن حیات او به‌شمار می‌رود. در این جریان کمال آدمی برحسب مزیت‌های دنیوی تعریف شد. هم‌چنان لذت و منفعت مادی نیز به‌مثابه‌ی غایت اصلی حیات انسان و معین‌کننده‌ی نحوه‌ی سلوک او در عمل شناخته شد. از طرف دیگر فضیلت‌های اخلاقی مورد عنایت ارسطو بیش از هرچیز به‌سلامت روح و تحقق بخشیدن به‌ذات نهفته‌ی انسان مربوط می‌شود. به‌همین جهت اصیل ندانستن لذت و منفعت مادی به‌گونه‌ای طبیعی در تقارن با آموزه‌های مسیحی قرار گرفته است.

با پايان پذيرفتن قرون وسطا، رخ‌داد رنسانس و تحولات ايجادشده در فلسفه‌ی اخلاق سده‌های ۱۷ و ۱۸، جستار اصیل شمردن فضيلت به‌تدريج کنار گذاشته و محجور شد. تا آن‌جا كه برخى مانند ماكياولى[12] فضيلت‌مند نبودن را عامل ترقى و رشد بشريت و «برنارد مندويل[13]، رذایل فردى را موجب رونق تجارت پرمنفعت و سود بسیار» (مک اینتایر، ۱۳۷۶: ۲۹۳) قلم‌داد کردند.

تحلیل‌گران، عوامل گوناگون در اين غفلت و محجوریت را دخیل دانسته‌اند، اما جرومی. بى. شنيوند[14] در مقاله‌ی «بداقبالی‌هاى اخلاق فضيلت[15]»، ایرادهای وارده بر اين اخلاق را از جمله‌ی عوامل غفلت به‌شمار نمی‌آورد. از نظر ایشان، روى‌آوردن و منهمک شدن در نظريه‏هاى جديد اخلاقى، زمینه‌های اين فراموشى را فراهم آورده‌اند. وى کنارگذاری تفكر غايت‌شناختى ارسطو را سبب تهافت اين نظریه‌ی اخلاق نمى‌‏داند، به‌جهت این‌كه غايت‌شناختى مسيحيت آماده بود تا جاى اخلاق ارسطو را بگيرد، بل اين خود مسيحيت بود كه با پناه‌بردن به اخلاق وظيفه- فضيلت، نابساماني‌هايى را به‌بار آورد. به‌نظر او بزرگ‌ترين مشكل از زمان ظهور قوانين طبيعى شروع شد، به‌ويژه آن‌گونه كه توسط «هوگوگروتيوس»[16] مورد استقبال واقع شد.

مك اينتاير[17] فیلسوف نو-ارسطویی معاصر با ارایه‌ی اثرش «در پى فضيلت»[18] نشان داده است که: ظهور نهضت روشن‌گرى، ارایه‌ی نظريات كانت، فایده‌گرایی[19] جان استوارت ميل[20] و بنتام[21]، عاطفه‌گرايى و… عوامل اين غفلت را به‌وجود آورده‌اند. او برخلاف شنيوند، معتقد است كه از دست رفتن نظريه‌ی غايت‌گرايى ارسطويى كه پيامد تحولات و تفكرات عصر مدرنيته مى‏باشد، از جمله‌ی علل مهم اين فراموشى به‌شمار می‌رود.

در دوران مدرن مقاله‌های هارولد پريكارد[22] و الیزابت آنسکم[23] نقطه‌های عزیمت بازاندیشی نظریه‌ی اخلاق فضیلت به‌شمار می‌آیند. این در صورتی است که دو گونه‌ی رایج اخلاق عمل یعنی سودگرایی (از نوع نظریه‌های پیامدگرا[24]) و وظیفه‌گرایی کانتی در تبیین پدیدارشناسانه‌ی اخلاق توفیق چندانی نیافتند و افزون براین در عمل با بن‌بست‌های زیادی مواجه شدند. نتیجه‌گرایی با دشواری در بیان جنبه‌ی الزامی و وجه تکلیفی اخلاق روبرو شد و همین‌سان وظیفه‌گرایی کانتی نیز درباره‌ی انگیزش اخلاقی با مشکل روبرو شد. افزون براین، فایده‌‌گرایی در عمل به نادیده‌گرفتن ارزش عدالت منتهی شد و وظیفه‌گرایی کانتی نیز اخلاق را در حد یک راهنمایی منطقی و انتزاعی نگه‌داشت که به‌سختی می‌توان در عمل از آن بهره‌ی ملموس به‌دست آورد. ‌به‌همین جهت زمینه‌ی به‌وجود آمد تا بحث اخلاق فضیلت دوباره مطرح شود و بازخوانی مبتنی بر داده‌های معاصر آن توجیه پیدا کند.

 بازخوانی اخلاق فضيلت در دوران مدرن

با آن‌كه تحلیل‌گران به‌گونه‌ی معمول، مقاله‌ی «فلسفه‌ی اخلاق مدرن»[25] اليزابت آنسكوم را سرآغاز بازاندیشی اخلاق فضيلت در قرن بيستم معرفی می‌کنند، اما به‌گفته‌ی برخى از متفكران پريكارد با طرح اين پرسش: «آيا فلسفه‌ی اخلاق مبتنى بر خطاست؟»[26] كه در مجله‌ی بریتانیایی «ذهن»[27] به‌چاپ رسيد، در برانگيختن مباحثى درباره‌ی اخلاق فضيلت پيشگام بوده است.

آنسكوم با انتقاد از فلسفه‌ی اخلاق نوين، به‌ويژه نقد نظريه‌ی كانت و سودگروى مى‏گويد: خطا است كه ما نظرياتى را در اخلاق اتخاذ كنيم كه در مفاهيم بسيار قانوني مانند «الزام» و «وظيفه» زمينه داشته باشند، زيرا اين مفاهيم در زمان بى‌اعتقادى به‌وجود قانون‌گذارى الهى، ديگر بى‌معنا مى‏شوند. وى در اين مقاله با تاكيد بر سه عامل ذيل ادعا مى‏كند كه تنها راه براى فراهم کردن مبنا و اساسى براى اخلاق را بايد در مفهوم فضيلت جست‌وجو كرد:

  • نبودن مفاهيم فعلى موجود فلسفه‌ی اخلاق در فلسفه‌ی ارسطو و تغيير مفاهيم با ظهور مسيحيت؛

  • ارتباط قوانين با مسيحيت و اعتقاد به‌وجود خداوند و از دست رفتن آن‌ها؛

  • نبودن جايگاهى براى نظريات ديگر به دليل ایرادهای وارده بر آن‌ها.

از نظر ایشان، مفهومى كه مستقل از «الزام» و «وظيفه» برای شكوفايى کیفیت اخلاقی انسان مورد توجه قرار گیرد مقوله‌ی «‌فضلیت» است که بایستی به‌گونه‌ی جدی به آن پرداخته شود. او در این بحث ما را به ارسطو ارجاع مى‏دهد و از خوانش معاصر ایشان سخن به‌میان می‌آورد.

پس از آنسكوم، می‌توان از نقش مهم فيليپافوت[28] سخن به‌میان آورد. ایشان در جهت احيا و ترويج اخلاق فضيلت تلاش کرده و آثارش موثر واقع شده‌اند. او تلاش کرده است با ادامه‌ی مسير فلاسفه‌ی كهن، به‌ويژه ارسطو رابطه‌ی «خوب زيستن» و «فضایل» را مورد‌ توجه قرار دهد و جنبه‌های متنوع آن را بنمایاند. به‌نظر ایشان فلسفه‌ی اخلاق بايد با نظريه‌ی درباره‌ی فضایل و رذایل آغاز شود. مقاله‌ی «فضایل و رذایل»[29] او كه در آن به تبيين برخى مسایل مربوط به اخلاق فضيلت پرداخته است، مشهور می‌باشد.

۲۳ سال پس از تاليف مقاله‌ی آنسكوم، مك اينتايركتاب «در پی فضيلت» را منتشر کرد. نقطه‌ی عزيمت مك اينتاير مانند آنسكوم، ادعای ناكارآیی فلسفه‌ی نوین اخلاق و در واقع ناكامى وجدان اخلاقى تمدن‌هاى اخير غربى بود. ایشان شكست مدرنيته و ناموفق بودن آن در طرح يك نظريه‌ی اخلاقى مناسب را نگران‌کننده خواند و از ضرورت بازخوانی اخلاق فضیلت به‌عنوان پارادایم بدیل برای گذار از منازعات موجود در نظریات اخلاقی سخن به‌میان آورد.

ادموند پينكوفس[30] نیز با نگارش كتاب «از مساله‌ی محوری تا فضیلت‌گرایی: نقدی بر فروکاهش‌گرایی در اخلاق»[31] در جهت بازخوانی و تبيين معاصر اخلاق فضيلت گام ديگرى برداشته است. او با نقد نظريات رايج به‌دليل عدم توجه به منش و خصوصيات اخلاقى فاعل و غفلت از پیوند منش فاعل اخلاقى و ابطال طبيعت تحويل‌پذير، عنایت به اخلاق فضيلت را شايسته‌ی معيارهايى مى‏داند كه از نظر او بايد درگستره‌ی اخلاق جا داشته باشند.

 با آن‌كه مقاله‌ی آنسكوم، تاثير به‌سزايى در روند طرح اخلاق فضيلت داشت، اما نحوه‌ی تاثير آن به‌گونه‌ای نبود كه همه‌ی فلاسفه برای استقبال آن آمادگی نشان دهند، این در صورتی است كه برخى تنها نقدهای او بر نظريه‌ی اخلاقى مدرن را مورد توجه قرار دهند، هم‌چنان عده‌ای ترغیب شدند، تا رویکرد دست‌یابی به اخلاق فضيلت از درون خود فلسفه را در پیش بگیرند.

جا دارد از نقش‌های سوزان وولف[32] در مقاله‌ی «قديسان اخلاقى»[33]، مایکل استوكر[34] در «شیزوفرنیای تیوری‌هاى جديد اخلاقى»[35] و آیريس مرداك[36] در «سیطره‌ی خیر»[37] نیز در جهت بازخوانی اندیشه‌های اخلاقی ارسطو در دوران معاصر یادآوری کرد، آن‌ها هرکدام به‌شیوه‌های متفاوت،‌ با آنسكوم در جهت نقد نظريات اخلاقى وظیفه‌گرا و نتیجه‌گرا همراه شده و در جهت تبيين اخلاق فضيلت، سهیم شده‌اند.

شایان یادآوری است، که با وجود برخى تفاوت‌هاى بانيان، حاميان و احياگران اخلاق فضيلت در تاييد و ترويج اين نظریه‌ی اخلاقی، از اين حيث كه همه‌ی آن‌ها در آغاز به‌جاى تاكيد بر «عمل» نسبت به «عامل» از اتفاق نظر برخوردار اند و در تمامی اين نظريات بیش‌تر از «اخلاق برای ناظر، به اخلاق برای فاعل» (ملکیان، ۱۳۸۵ : ۲۵۸) و ويژگي‌هاى درونى او اهمیت قایل شده‌اند، مى‏توان آن‌ها را زیر چتر واحد «اخلاق فضيلت‌مدار» درنظر گرفت، اما با وجود آن تفاسیر عمده‌ی‌ آن مانند:‌ سعادت‌گرایي، نظریه‌هاي فاعل مبنا و اخلاق مراقبت را نیز می‌توان یادآوری کرد.

سعادت‌گرایی به‌تاسی از تصویر ارسطو فضيلت را باسعادت ارتباط مي‌دهد و عمل به فضايل را براي زندگي سعادت‌مندانه ضروري مي‌‌انگارد. تفسیر «فاعل مبنا»، فاعل اخلاقي را بدون نياز به‌توجيه سعادت‌گرايانه به‌گونه‌ای پايه‌اي و مبنايي مورد ارزيابي اخلاقي قرار می‌دهد و «اخلاق مراقبت» از تقدم نيازها بر حقوق و عشق و محبت بر وظايف سخن به‌میان می‌آورد. به همین جهت مدعی طرح ‏نظريه‌ی اخلاقي معطوف به ديگران و مراقبت خودجوش از انسان‏ها است.

 عناصر اساسى اخلاق فضيلت       

اخلاق فضیلت را تحلیل‌گران واجد عناصر و مولفه‌های اساسی می‌دانند که در جهت تبيين ماهيت و جايگاه ارزشی آن موثر واقع می‌شود. اینک برای تبیین بهتر به مولفه‌های کلیدی پارادایم یادشده (اخلاق فضیلت‌محور) به‌گونه‌ای ذیل می‌پردازیم.

غایت گرایی: از آن‌جا که اخلاق فضيلت نوعى نظريه‌ی هنجارى از نوع غايت‌گرايانه است، همه‌ی موجودات از این منظر از جمله انسان، به‌سوى غایتی در حركت‌اند و همه‌ی افعال خود را در جهت نیل به آن سامان‌دهى مى‏كنند. در اين نظريه تنها به‌واسطه‌ی افعال فضيلت‌مندانه است كه مى‏توان به آن غايت دست يافت و فضایل خصایلی هستند كه فرد را قادر مى‏كنند تا به‌سعادت سرشار از «خیر» دست يابد.

تاكيد بر نیکو خصالی: اخلاق فضيلت نظريه‌ای درباب ارزش‌هاى اخلاقى است که به‌جاى «عمل» بر «بودن» تاكيد می‌کند و به‌جاى پرسش از «چه عملى» به «چگونه بودن و چگونه زيستن» می‌پردازد. اين نظريه به دليل آن‌كه هدف اصلى اخلاق را پرورش فضایل و احتراز از تمایلات نکوهیده‌ی بشری مى‌‏داند،‌ به درست‌كارى بيش از درست عمل كردن اهميت می‌دهد و نيكوخصالی را باوجودِ این‌که مقدم بر نيكوكاری می‌داند، اما عمل متناسب با آن را نیز هم‌سویی با «خیرخواهی عام» به‌شمار می‌آورد. به‌همین جهت مطرح می‌شود که: «فضایل اخلاقی حاصل ملکات، خصوصیات و خصایل منش انسانی است و باید از راه عمل به آن‌ها دست یافت» (هولمز، ۱۳۸۲: ۹۱).

باور به ارزش ذاتی فضيلت: مروجان اين باور «فضيلت» را افزون براین‌که عامل مهم براى نیل به‌سعادت، ارزش‌مند و ضرورى مى‏بينند، براى آن ارزش ذاتى نیز قایل است و هم‌چون «خلوص قانون اخلاقی» (کانت،‌۱۳۸۰ ب:  ۱۲۸) می‌شناسند، درحالی‌كه در نظریه‌های ديگر، فضيلت از اهميتِ درجه دوم برخوردار بوده و داراى ارزش ابزارى است. سودگرايان فضيلت را به‌عنوان ابزاری «براى دست‌يابى به‌سعادت، يعنى لذت و اجتناب از درد» (Mill, 1999 :55) مى‏پذيرند و در نظريه‌ی وظيفه‌گرايى به‌عنوان وسیله‌ای كه سبب مى‏شود فاعل وظيفه را با انگيزه‌ی انجام وظيفه و احترام به قانون انجام دهد، اما در اخلاق فضيلت، این مفهوم همانند عدالت، فى حد نفسه ارزش‌مند است، به‌گونه‌ای كه حتا اگر اشخاص مدعی فضیلت و عدالت مطابق با هنجارهای فضیلت و عدالت عمل نكنند، از ارزش ذاتى مفاهیم یادشده كاسته نمى‏شود.

 تقدم فضيلت بر الزام: در اخلاق فضيلت بر خلاف نظريه‌های رقيب (اخلاق وظیفه‌گرا و اخلاق نتیجه‌گرا)،‌ مجموعه‌ای یک‌دست و پایدار از قوانين انتزاعى و كلى در اختيار نیست که براساس آن‌ها معین شود چه كارى بايد و نبايد انجام داده شود.

در دو نظريه‌ی سودگروى و وظيفه‌گروى (نوع قاعده‌نگر آن) فاعل با توجه به مجموعه‌ای از قواعد، دست به‌صدور حكم اخلاقى مى‏زند، اما اخلاق فضيلت از حيثِ معرفت‌شناسى با اين دو تفاوت دارد. در اين رویکرد شخص فضيلت‏مند به‌واسطه‌ی برخوردارى از حكمت عملى تصميم مى‏گيرد که در شرايطِ مختلف، چه فعلى را چگونه انجام دهد.

با توجه به‌نظريه‌ی ارسطو درباب وحدت فضایل مى‏توان ادعا كرد كه در اين نظريه، فضایل تعيين‌كننده‌ی قوانين هستند، چنان‌چه شاگرد برجسته‌ی سقراط آنتيس تنس[38] فضیلت‌گرای معروف کلبی گفته است: «آدم فرزانه در كردار خود به‌عنوان شهروند، پيرو قوانين جاافتاده نخواهد بود، بل مطابق فضيلت عمل خواهد كرد» (گاترى، همان:۲۱۱).

 جایگاه ویژه‌ی اسوه‌های اخلاقى: در مدل اخلاق فضیلت، اسوه‏ها و الگوهاى اخلاقى يعنى كسانى كه در پرورش و هدايت ملكات درونى خود موفق بوده‌اند و اعمال‌شان برخاسته از فضایل درونى است، از جايگاه ويژه‌ای برخوردار اند. به‌گفته‌ی فرانكنا: «داشتن اسوه‌ی اخلاقى، بدين معنا است كه بخواهيم اشخاص خاصى باشيم و ويژگي‌هاى خاصى مانند شجاعت اخلاقى، عدالت و… را تا حد اعلاى كمال دارا باشیم» (فرانکنا، ۱۳۷۶: ۱۴۸).

 نقش نيت و انگيزه: نيت و انگيزه به‌عنوان جان‌مایه‌ی عمل و عاملى كه سبب ارزش‌مندى اعمال مى‏شود، در اخلاق فضیلت بسيار مورد توجه است. دیوید هيوم[39] در «رساله‌ی درباره‌ی طبیعت آدمی»[40] تنها انگيزه را شایان تحسين مى‏داند. از نظر ایشان آن‌چه منشا انگیزش‌ها است، به‌طور کلی امیال هستند. به همین جهت میل، ریشه‌ی تمام کارها است. او در پرتو نظریه‌ی «باور-میل»[41] درباره‌ی رابطه‌ی انگیزه و فضیلت این‌گونه تصریح کرده است: «ما، در زمان تحسين عمل، فقط انگيزه‌هايى را كه موجبِ آن شده است، در نظر داريم… و كار خارجى هيچ‌گونه امتيازى ندارد. همه‌ی اعمال فضيلت‌مندانه، امتياز خود را فقط از انگيزه‏‌هاى فضيلت‌مند مى‏گيرند» (خزاعی، ۱۳۸۰ : ۵۵).

ارسطو گر چه بحث مستقلى را به «نيت» اختصاص نداده است، اما از فحواى كلام او مى‏توان چنين استنباط كرد كه وى به‌دليل انحصار سعادت، در سعادت دنيوى برای فاعل اخلاقى، تنها انگيزه‌ی‌ اخلاقى بودن و اخلاقى زيستن را كه در جهتِ پرورش فضایل و يا عمل به آن‌ها موثر باشد، مهم می‌شمارد. به همین جهت از فضيلت‌مدار بودن می‌توان به‌گونه‌ای یاد کرد که از پوتنسیل ايجاد تحولات درونى برخوردار است، امکاناتی كه نظريه‌‏هاي رقیب مانندِ سودگروى، فاقدِ آن‌اند.

 خوانش‌های متنوع از اخلاق فضيلت‌مدار

اخلاق فضيلت با وجودِ این‌که از روح واحدی برخوردار است، اما هم به دليل تنوع تبيين و تحليل و نیز به‌جهت تعدد و يا تحول در منظر، خوانش‌هاى متفاوتى را به‌خود پذيرفته است. توجه به‌تفاوت رويكردها و ديدگاه‌های فلاسفه و يا پيش‌فرض‌ها و مبانى آن‌ها، ما را در فهم اين نظريه يارى خواهد رساند.

از چهار چشم‌انداز مى‏توان به تفسير اخلاق فضيلت پرداخت:

  • از چشم‌انداز تاريخى؛

  • از چشم‌انداز غايت‌گرايى؛

  • از چشم‌انداز سكولار و الهیاتی؛

  • از چشم‌انداز اخلاق فضیلتِ ناب و پلورالستیک.   

 از چشم انداز تاريخى

از چشم‌انداز تاريخى مى‏توان اخلاق فضيلت را به سه دوره‌ی يونان باستان، قرون وسطا و اخلاق معاصر و يا از جهت ديگر به دوره‌ی قبل از دوران مدرن و پس از آن (دوران معاصر) تقسيم کنیم.

گرچه در آغاز چنين به‌نظر مى‏رسد كه تقرير نخست، بيش‌تر بر جنبه‏هاى تاريخى اين اخلاق و ذكر نظرات و اندیشه‌های فلاسفه تاكيد دارد، اما بى‌ترديد توجه به دوره‏‌هاى متفاوت تاريخى و تاثيرات احتمالى آرا و ديدگاه‌هاى متفاوت اخلاقى، اجتماعى، سياسى و حتا كلامى در تبيين رويكرد آن ما را در شناخت و سنجش و در نتيجه تایید یا تردید اين نظريه كمك خواهد كرد. مثلاً می‌توان از کارِ مك اينتاير یادآوری کرد که در كتاب «تاريخ‌چه‌ی اخلاق»[42] او كه با ديدگاه تاريخى به ترسيم اخلاق فضیلت پرداخته است. او نشان می‌دهد که اختلافِ برخاسته از مبانى فلسفى و جامعه‌شناختى مردم درباره‌ی مفهوم فضيلت در يونان قبل و بعد از سقراط چگونه بوده است.

از چشم‌انداز غايت‌گروى

چهره‌ی ديرینه‌ی اخلاق فضيلت كه موردِ پذيرش ارسطو قرار گرفته، غايت‌گرايانه است. ارسطو براساس مبانى متافيزيكى خود براى هر موجودى قایل به غايتى بود كه فاعل با برخوردارى از استعداد دست‌يابى به آن غايت، تمام افعال و قواى خود را در جهتِ رسيدن به آن‌چه كه «خيرِ نهايى» تلقی می‌شود، به‌كار مى‌‏برد. درباره‌ی انسان نيز جریان به همین منوال است. انگار غايت‌گرايى با ديدگاهى درباره‌ی طبيعت بشر، گِره خورده است. بنابراین، مطرح می‌شود که:‌ انسان می‌تواند به‌گونه‌‎ی طبیعی و به‌قول مک اینتایر از رهگذر «ورزش‌هایی‌که بسط و پرورش فضیلت‌های انسانی را تقویت می‌کند» (همپتن، ۱۳۸۰: ۳۱۸) به غايت نهايى دست يابد. از همین‌رو: «اخلاق فضيلت به‌عنوان يك علم، حلقه‌ی واسطه‌ای است كه با آگاه کردن فاعل بر نحوه‌ی رسيدن از حالت نخست به غايت نهايى، او را در اين رسيدن يارى مى‏رساند» (MacIntyre, 1981 :52).

 از چشم‌انداز سكولار و الهیاتی

از دو زاويه مى‏توان به تقرير مرتبط با اخلاق فضیلت پرداخت:

یک: رويكرد سکولار

دو: رویکرد الهیاتی

ارسطو به دليل اعتقاد به اكتساب فضایل اخلاقى از طريق ممارست، تمرين و ادراك گزاره‏هاى اخلاقى خوب و بد يا صواب و خطا بودن افعال از رهگذر حكمت عملى و باور به‌سعادت دنيوى و امكان دست‌يابى به آن در همين دنيا عملاً اخلاق فضيلت خود را سكولار معرفى مى‏كند. رویکردهای هیوم، آنسكوم و فيليپا فوت نیز به دلیل انفصال‌شان از انگاره‌های الهیاتی سکولار به‌شمار می‌روند، اما آكوئيناس برخلاف شناختِ فضایل را مبتنی بر وحى می‌شناسد و بحثِ اخلاق فضيلتِ دينى را پیش می‌کشد. در واقع ایشان تلاش کرده است نوعی هم‌سویی میان اخلاق فضيلت و شريعت را به‌وجود آورد.

 از چشم‌انداز اخلاق فضيلت ناب و پلوراليستیک

در پاسخ به اين پرسش كه «آيا فضایل تنها معطوف عمل است يا گونه‌ی دیگر آن نیز وجود دارد؟»، برخی از نظریه‌پردازان این حوزه در پاسخ از جنبه‌ی پلوراستیک و گروه دیگر از خالص بودن آن سخن به‌میان آورده‌اند،‌ به‌گونه‌ای که از اخلاق فضيلت به‌گونه‌ی ناب و کثرت‌انگار یادآوری می‌کنند.

یک: اخلاق فضيلت ناب[43]

دو: اخلاق فضيلت کثرت‌انگار[44]

در اخلاق فضيلت ناب، فضایل از ارزش ذاتى برخوردار بوده و زندگى نیکو تنها در پرتو فعاليت‌هاى فضيلت‌مندانه حاصل مى‌شود. در اين‌جا، اصول اخلاقى به‌دليل اشتقاق از فضایل، در درجه‌ی دوم قرار مى‏گيرند.

در اخلاق فضیلت كثرت‌گرا، مدل‌های وظيفه‌گرا و فضيلت‌گرا، هر دو براى يك سيستم كامل، ضرورى شناخته می‌شوند. از این چشم‌انداز نه فضایل اولويت دارند و نه اصول، بل هر دو مهم‌ و از ارزش ذاتى برخوردار اند. اين ديدگاه از جهتی اعتقاد به ارزش ذاتى فضيلت به اخلاق فضيلت ناب نزديك است، اما با اين تفاوت كه آن فقط فاعل‌محور است، اما اين هم فاعل‌محور و نیز عمل‌محور می‌باشد.

نتيجه‏‌گيرى

در این بحث بيان شد که نظريه‌ی اخلاق فضيلت از چشم‌اندازهای مختلفي تقرير و تفسیر شده است، خوانش‌ها و تاویل‌هایی را که مي‌توان به شكل‌هاي گوناگوني دسته‌بندي کرد. مهم‌ترین موضوع این است که بگوییم اخلاق فضيلت، نظريه‌ی هنجاري است كه به‌دليل تاكيد خاص بر فضايل اخلاقي، خود را رقيب ساير نظريه‌هاي اخلاقي مانند وظيفه‌گرايي و پیامد‌گرايي مي‌داند. در اين نظريه، بر رشد اخلاقي يا شكوفايي فضایل انسان بيش از هرچيز ديگر تاكيد مي‌شود. بسياري از طرف‌داران اين نظريه معتقد اند كه هرچند سلامت اخلاقي فاعل در اولويت قرار دارد، اما نمي‌توان از عمل اخلاقي نيز غفلت كرد. البته تاكيد اخلاق فضيلت بر چگونه بودنِ انسان و ويژگي‌هاي فاعل اخلاقي است، با این وجود ملاحظه می‌شود که برخي از انواع اخلاق فضيلت علاوه بر ويژگي‌هاي فاعل اخلاقي به ويژگي‌هاي فعل اخلاقي نیز اهتمام دارد. اين مساله، به‌ویژه در موردِ برخي تقريرهاي اخلاق فضيلت به‌وضوح مشاهده مي‌شود. تقريرهاي سعادت‌گرايانه از اخلاق فضيلت كه افزون بر ارزيابي فاعل اخلاقي به ارزش ذاتي فعل نيز باور دارند را مي‌توان از اين شاخه دانست. اين گرایش، افزون بر توجه به کنش و رفتار، توجه به غايت اخلاقي را نيز مهم مي‌‌شمارد. از اين جهت، نظريه‌هاي اخلاقي ارسطويي با سعادت‌گرايي و غايت‌گرايي نیز از رابطه‌ی وثیق برخوردار است. در اين نوع رويكردها، زندگي مطابق با فضايل، غايت رفتارهاي اخلاقي دانسته مي‌شود و فضايل افزون بر مزیت ارزش ذاتي، ابزارِ دست‌يابي به‌سعادت نیز به‌شمار می‌روند. ارسطو با تحليل فضيلت، نظریه‌ی حدِ ‌وسط را مطرح  کرد كه طبق آن، حد ميانه‌، افراط و تفريط است. شايد مهم‌ترين مساله در اين باره ماهيت فضيلت، چگونگي كسبِ فضايل و بررسي انواع فضايل باشد. مطابق نظریه‌ی اخلاق فضیلت، ارزش فضيلت در ارتباط مستقيم با منش و شخصيت افراد قراردارد. راه كسب فضايل نيز مطابق ديدگاه ارسطو «رعايت حد وسط» (پنکین، ۱۳۸۱ : ۴۷) و ايجادِ تعادل درونی در قواي نفساني و تعادلِ بیرونی میانِ «من» و  «دیگری» در راستای اعتمادگرایی فضیلت‌محور است، روندی که بازخوانی آن را برای پاسخ‌گویی به پیچیدگی‌های اجتماعی و دغدغه‌های زیست اخلاقی معاصر توجیه می‌کند که از یک‌سو با ناهنجاری درون آدمیان مواجهه کند و از دیگر سو راه حلی در برابر دیگرهراسی‌های مزمن در راستای تعمیم فضایل در محیط‌های زیستی، اجتماعی- فرهنگی و سیاسی در زمانه‌ی ما باشد.

 منابع مطالعاتی:

ارسطو (۱۳۸۵). اخلاق نيکوماخوس. ترجمه‌ی محمدحسن لطفی. تهران: طرح نو.

پینکین، کالوین (۱۳۸۱). اخلاق نیکوماخوس ارسطو. ترجمه‌ی علی حقی. فصلنامه‌ی پژوهش‌های فلسفی-کلامی. سال چهارم، شماره‌ی اول و دوم. قم: دانشگاه قم.

ریچلز، جیمز (۱۳۸۷).  فلسفه‌ی اخلاق. ترجمه‌ی آرش اخگری. تهران: انتشارت حکمت.

خزاعی، زهرا (۱۳۸۰).  اخلاق فضیلت‌مدار، نامه‌ی مفید. شماره‌ی ۲۸. قم: دانشگاه قم.

راس، دیوید (۱۳۷۷). ارسطو. ترجمه‌ی مهدی قوام صفری. تهران: نشر فکر روز.

فرانكنا، ويليام كي (۱۳۸۳). فلسفه‌ی اخلاق. ترجمه‌ی هادي صادقي. قم: نشر‌‌ طه.

کانت، ایمانویل (۱۳۸۰). مبانی مابعدالطبیعی تعلیم فضیلت (فلسفه‌ی فضیلت). جلد۲.‌ ترجمه‌ی منوچهر صانعی دره بیدی. تهران: انتشارات نقش و نگار.

کانت، ایمانوئل (۱۳۸۰). درس‌های فلسفه‌ی اخلاق.‌ ترجمه‌ی منوچهر صانعی دره بیدی. تهران: انتشارات نقش و نگار.

گاترى، دبليو، كى. سى (۱۳۷۵). تاریخ فلسفه‌ی یونان (۱۱) –سوفسطاییان (بخش دوم):دیدگاه‌های اخلاقی، شخصیت‌های برجسته. ترجمه‌ی حسن فتحی. ‌تهران:‌ انتشارات فکر روز.

گاترى، دبليو، كى. سى (۱۳۷۶). سقراط، زندگى، شخصيت و ديدگاه‌هاى فلسفى. ترجمه‌ی حسن فتحى. تهران: انتشارات فكر روز.

مک اینتایر، السدیر (۱۳۷۶).  اخلاق فضیلت‌مدار (۲). ترجمه‌ی حمید شهریاری. فصلنامه‌ی نقد و نظر.‌ شماره‌ی ۱۳. قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ.

مک اینتایر، السدیر (۱۳۷۹). تاریخ‌چه‌ی‌ فلسفه‌ی اخلاق. ترجمه‌ی انشاالله رحمتی. تهران: نشر حکمت.

ملکیان، مصطفا (۱۳۸۵). مشتاقی و مهجوری. تهرن: نشر نگاه معاصر.

همپتن، جین (۱۳۸۰). فلسفه‌ی سیاسی. ترجمه‌ی خشایار دیهمی. تهران: طرح نو.

هولمز، رابرت. ال (۱۳۸۲). مبانی فلسفه‌ی اخلاق. ترجمه‌ی علیا مسعود. تهران: انتشارات ققنوس.

MacIntyre Alasdair (1981). After Virtue, Indiana: university of Notre Dame Press.

Mill J.S (1999). Utilitarianism, ed. Grisp, Oxford University Press.

Slote Michael (2000). The Blackwell Guide to Ethical Theory, ed. Hugh Lafollette, USA: Blackwell Publishers.

[1]. Virtue Ethics

[2]. virtue ethics

[3]. Socrates (470 BC – 399 BC)

[4]. Plato (428 – 347 BC)

[5]. deontological ethics

[6]. teleological ethics

[7]. arête (virtue)

[8]. Aristotle (384 – 322 BC)

[9]. arête (virtue فضیلت )

[10]. The Nicomachean Ethics

[11]. Tomas Aquinas (1225 – 1274) 

[12]. Niccolo Machiavelli (1469 – 1527)

[13]. Bernard Mandeville (1670 – 1733) 

[14]. Jerome B. Schneewind (1930)

[15]. The Misfortunes of Virtue (1990)

[16]. Hugo Grotius (1583 -1645)

[17]. Alasdair McIntyre (1929)

[18]. After Virtue: A Study in Moral Theory (1981)

[19]. utilitarianism 

[20]. John Stuart Mill (1806 – 1873)

[21]. Jeremy Bentham (1748 – 1832) 

[22].  Harold Arthur Prichard (1871 – 1947)

[23]. Gertrude Elizabeth Margaret Anscombe (1919 – 2001)

[24]. consequentialism

[25] . Modern Moral Philosophy (1958)

[26]. Does Moral Philosophy Rest on a Mistake? (1912) 

[27]. Mind (academic journal published by Oxford University Press)

[28]. Philippa Foot (1920 – 2010)

[29]. Virtue and vices (1978)

[30]. Edmund L. Pincoffs (1919 – 1991)

[31]. Quandaries and Virtues: against Reductivism in Ethics (1986) 

[32]. Susan Rose wolf (1952)

[33]. Moral Saints (1982)

[34]. Michael Stocker

[35]. The Schizophrenia of Modern Ethical Theories (1976)

[36]. Jean Iris Murdoch (1919 – 1999)

[37]. The Sovereignty of Good (1970)

[38]. Antisthenes (445 BC – 365 BC)

[39]. David Hume (1711 – 1776)

[40]. Treatise of Human Nature (1738) 

[41]. belief – desire theory

[42]. A Short History of Ethics (1966)

[43]. Pure virtue ethics

[44]. Pluralistic virtue ethics

Zeen is a next generation WordPress theme. It’s powerful, beautifully designed and comes with everything you need to engage your visitors and increase conversions.

Top Reviews